11.08.2009

گزارش نخستین کنفرانس بین المللی مدیریت سرمایه فکری




سایت نخستین کنفرانس بین المللی مدیریت سرمایه فکری که آماده می شود، از اولین کسانی هستم که به همکاران جوانم به خاطر طراحی و برنامه نویسی سایت تبریک می گویم. اولین قسمتی که از آن بازدید می کنم، صفحه مربوط به اعضای کمیته علمی است: بیشترشان را نمی شناسم اما به نظر می رسد تنوع تخصصی و دانشگاهی قابل توجه است. هر بار که این صفحه را می بینم متوجه
می شوم که تعداد اعضا بیشتر می شود و آن را مثبت ارزیابی می کنم. به روز های برگزاری کنفرانس نزدیک می شویم. بروز رسانی سایت کند است و با اینکه هیچ مسولیتی در کنفرانس ندارم، این مورد را چندین بار تذکر می دهم و لزوم برگزاری کنفرانس خبری را یاد آوری
می کنم، زمان آن به اواخر شهریور موکول می شود. اواخر شهریور هم می شود و کنفرانس خبری فراموش می گردد. مشتاقانه منتطر اعلام نتایج ارزیابی مقالات هستم تا ببینم چه مقالاتی پذیرفته می شوند. نتایج که اعلام می شود تصور می کنم که بعضا" به جای مقالات، افراد پذیرفته شده اند. با این حال، قضاوت نهایی را برای روز های ارایه ی مقالات می گذارم. در انتخاب سخنرانان کلیدی نیز صاحب نطرانی از قلم افتاده اند. اما باز هم نباید عجله کرد.
شب برای انجام کاری به مرکز رشد فناوری اطلاعات و ارتباطات سر می زنم. چند نفر مشغول طراحی سن و آماده سازی سالن برای برگزاری مراسم افتتاحیه هستند. به نظر می رسد کمی دیر شده است و این کارها باید تا آن ساعت تمام می شد. مرکز را ترک می کنم تا روز بعد.
چهارشنبه 15 مهرماه سال 1388، ساعت 25: 9 دقیقه صبح است که به سالن کنفرانس(مرکز رشد) می رسم. بچه های مرکز میکروفون ها و لوازم دیگر را تست می کنند. آشفته می شوم که چرا باید راس ساعت 9:30 که قرار است برنامه کنفرانس آغاز شود، هنوز اینکار ها انجام می شود آن هم به صورت آزمایش و خطا. حدس دیشبم درست است. کار دکوراسیون دیر تمام شده و کارهای بعدی نیز با تاخیر انجامی می شود. ساعت 10 است و هنوز از افتتاحیه خبری نیست. استاد ثبوتی ـ رئیس دانشگاه تحصیلات تکمیلی علوم پایه زنجان را می بینم که از ردیف اول سالن چند بار با ناراحتی به ساعت خود اشاره می کند و به مسئول مربوطه می فهماند که بیش از این تاخیر نکنید. لحظاتی بعد کنفرانس با قرائت آیاتی از قرآن مجید آغاز می شود. قاری جهت تاکید بر مضمون، آیه را دو سه بار تکرار می کند. " اگر اين قرآن را بر كوهى فرو مى‏فرستاديم يقينا" آن [كوه] را از بيم خدا خاشع [و] از هم ‏پاشيده مى‏ديدى و اين مثل ها را براى مردم مى‏زنيم باشد كه بينديشند." من آن خشوع کوه را در حین شنیدن آیات در خود
نمی بینم، نمی دانم چرا. شاید دل ناپاک است و شاید هم خرد نا متعالی.
با پخش سرود کشورمان همه به پا می خیزند. سرود تمایل دارد که باز هم پخش شود اما با دست پاچگی مسئول کامیپوتر، به موقع قطع می شود. کنفرانس بین المللی است و من فکر می کنم که اگر حتی یک نفر از اعضای کنفرانس فارسی نداند، باید به زبان پیش فرض ـ انگلیسی ـ برگزار شود. مجری در پشت تریبون قرار می گیرد. کسی شبیه گردانندگان مراسم عروسی! جو کنفرانس ایشان را گرفته و به جای بروز رفتار های متعادل، جلف و چاپلوسانه صحبت می کند. ضمن خوشامد گویی به میهمانان و تعریف از دبیر و رئیس کنفرانس، از استاد ثبوتی می خواهد که به عنوان اولین سخنران کنفرانس کلام زیبای خود را ارایه دهد. استاد ثبوتی که هیچگاه از چاپلوسی خوشش نمی آید، با لحنی جدی به ایشان می گوید که شما از کجا فهمیدید کلام من زیبا خواهد بود؟
استاد ثبوتی ـ اختر فیزیک دان ـ به فارسی توضیح می دهد که به دلیل بین المللی بودن کنفرانس و حضور میهمانان خارجی، مطالب خود را به زبان انگلیسی ارایه خواهد داد. انگلیسی را بدون دست پاچگی، به صورت صریح و به لهجه ی آمریکایی صحبت می کند. در همان ابتدا به خاطر تاخیر در شروع کنفرانس و نقایص احتمالی پوزش می خواهد. پوزشی که به زبان دیگر مسئولان کنفرانس نمی آید. در مورد تاریخچه شکل گیری دانشگاه علوم پایه زنجان، امکانات و ساختار دانشگاه توضیح می دهد. یک چیز در توضیحات ایشان کاملا" مشخص است و آن اینکه دانشگاه با برنامه تاسیس شده و با برنامه پیش رفته است. توضیحات مربوط به تاسیس مرکز رشد و پارک علم و فناوری را نیز به مدیر مرکز ـ دبیر کنفرانس ـ وا می گذارد.

دبیر کنفرانس با چاپلوسی های مجدد مجری به سخنرانی دعوت می شود. کمی دستپاچگی از شروع سخنان دبیر مشخص است: 299 مقاله به کنفرانس رسید. نرخ پذیرش مقاله ی ایرانیها 20 درصد و خارجی ها 48 درصد بود... اولین کتاب مدیریت سرمایه فکری(تالیف دبیر کنفرانیس و همکاران) در کمتر از دو ماه به چاپ مجدد رسید ... صحبتی از تاریخجه مرکز رشد و پارک و علم و فناوری نمی شود و به منظور مدیریت بهتر زمان، سخنران بعدی دعوت می شود. پیام طولانی مدیر کل ایسسکو توسط نماینده ایشان قرائت می شود و نوبت به پیغام نماینده آی او اس تی ئی می رسد. پیغامی در کار نیست و تاکید سخنران بر این است که من چند سال است که نماینده این سازمان در منطقه هستم.
نوبت سخنرانی استاد Miyan است. سمت ایشان در نسخه فارسی برنامه ها "نایب التولیه دانشگاه بین المللی تجارت، کشاورزی و فناوری بنگلادش" نوشه اند. مجری با لحن بی ادبانه ای اظهار می دارد که سمت ایشان عجیب و غریب است و ایشان را به ایراد سخن دعوت می کند. خوشبختانه ایشان فارسی نمی داند اما تسلط شان به انگلیسی، باعث شرمساری بیشتر ایرانیان شرکت کننده در کنفرانس است. استاد Miyan به لزوم توجه به آموزش، تقویت نهاد های اجتماعی و اجتماعی کردن دانش و سرمایه فکری تاکید می کند. لحن بیانش حاکی از تسلط به موضوع سخنرانی است.
به گفته ی مجری نوبت به عزیز ترین کس می رسد! کنفرانس بین المللی است و این عزیز ترین کس! دکتر جعفر مهراد، مدیر پایگاه استنادی علوم جهان اسلام است. خدا را شکر که تعدادی از میهمانان فارسی نمی دانند. دکتر مهراد با تاکید زیادی لزوم توجه مدیران دانشگاهها و تهیه کنندگان نقشه علمی کشور به تحلیل های استنادی این پایگاه را یاد آور می شود و استفاده از آنها را مبنایی برای برنامه ریزی اثر بخش می داند.
استاد کمالف از تاجیکستان آخرین سخنرانی است که به زبان فارسی تاجیکی مقاله ی پر از فرمول های ریاضی را در باره نحوه ی محاسبه ی حجم آب انبار! برای کاربرد های کشاورزی ارایه می دهد. پاور پوینت با حروف روسی تنطیم شده است و من از تمام حرفهای ایشان شعر رودکی را می پسندم:
تا جهان بود از سر آدم فراز کس نبود از راز دانش بی نیاز
مردمان بخرد اندرهر زمان راز دانش را به هر گونه زبان
گرد کردند و گرامی داشتند تابه سنگ اندر همی بنگا شتند
دانش اندر دل چراغ روشن است وز بدی ها بر همه تن جوشن است

خوشبختامه علی رغم تاخیر در شروع کنفرانس، این بار برنامه مطابق زمان تعیین شده پیش می رود. نوبت به بازدید از ساختمان در حال اتمام پارک علم و فناوری می رسد. به همراه همکارم و استاد ثبوتی سوار اتوبوس قدیمی می شویم تا دویست متر آنطرف تر پیاده شویم. به استاد می گویم ما اسم آن ساختمان را "کاخ سفید" گذاشته ایم لبخندی می زند و می گوید ما نیز به آنجا کاخ سفید
می گوییم.
ساختمان سفیدی است با معماری زیبا. استاد ثبوتی از مدیر مرکز رشد (و پارک علم و فناوری) می خواهد که در بالای پله ها بایستد و در مورد پارک توصیح دهد. ایشان توجه همه را به خود جلب می کند و توضیح می دهد که برخی از شرکت های مستقر در مرکز رشد کارشان را با 500 هزار تومان شروع کردند و اکنون درآمد میلیاردی دارند. همچنین توضیح می دهد که ایده اصلی پارک از سال 79 مطرح شد و ما در حال حاضر در مرحله ی افتتاح ساختمان اصلی پارک قرار داریم. در ادامه نیز، برخی از مدیران شرکت های مستقر را به پیش خود فرا
می خواند و آنها را معرفی می کند. در بین آنها قصه ی دبیری که از کار خود استعفاه داده و به جای دریافت ماهانه ی حقوق به کارآفرینی پرداخته است، شنیدنی است. پس از بازدید از ساختمان پارک، نوبت نهار است. همگی به سمت سالن غذاخوری حرکت می کنیم. یک نکته توجه مرا به خود جلب می کنم. با اینکه بیشتر یا همه ی شرکت کنندگان مسلمان هستند، از آن ریاکاری مرسوم و نماز خواندن مصلحتی خبری نیست. نماز خوانها نماز می خوانند و منتی بر دیگران نمی گذارند و بی نماز ها نیز تمرین ریاکاری نمی کنند.
محوطه اصلی دانشگاه رنگ و بوی دیگری دارد. از محیط سوداگرانه ی پارک، وارد محیط شایسته سالارانه ی علم شده ایم. معماری ساختمانها حکایت از مدیریت بهینه ی سرمایه فکری دانشگاه دارد و فضای سبز شور انگیز آن حکایت از باغبانی عاشق؛ چه باغبانی بهتر از رئیس دانشگاه. پذیرایی ساده تر از آن است که در کنفرانس ها دیده می شود. ماهی پلو با برنج ساده (و شاید ارزانترین) با یک سیب به عنوان دسر. آب هم خواستید خودتان زحمت بکشید. غذای ایرانی و خارجی هم نداریم!
در هنگام دریافت غذا متوجه کنترل ناشیانه ی زتون ها توسط دانشجویی کم تجربه ای(خارج از علوم پایه) می شوم اما خودم را در حدی نمی بینم که ایشان را از این کار باز بدارم.
حین نهار یادم می افتد که کار اینترنتی دارم و لپ تاپ را به همراه نیاورده ام. در محل برگزاری کنفرانس نیز خبری از ایستگاههای اینترنت نیست. مدتی کنفرانس را ترک می کنم.
بعد از ظهر است در هر کدام از سالن های بالا و پایین، سی ـ چهل نفر هستند. از برخی از ارایه ها استفاده می کنم و گهگاهی هم از خودم پذیرایی می کنم. هیچ یک از استادان نزدیک به حوزه های پژوهشی من در کنفرانس نیستند. از این بابت بسیار افسوس می خورم. از فرصت استفاده می کنم و با دکتر مجتبی مومن از هندوستان صحبت می کنم. از ایشان نظرشان را در مورد کنفرانس جویا می شوم. می گوید Excellent . من موافق نیستم و می گویم برای نمونه ما جلسات داخلی خودمان را هم با نیم ساعت تاخیر شروع نمی کنیم. توصیح می دهد که معمولا" از این اتفاق ها می افتند. نظرشان را در مورد وب سایت کنفرانس می پرسم. بسیار به وجد می آید و می گوید من در کنفرانس های زیادی شرکت کرده ام ولی وب سایت شان به این خوبی نبوده است. همانجا دوستان جوان طراح سایت را صدا می زنم و نظر ایشان را به آنها منتقل می کنم. البته در سایت ضعف هایی هم دیده می شود.
از کنار اتاقی که کارگاه آموزشی در آن برگزار می شود می گذرم و از تنگی جا تاسف می خورم. نمی دانم چرا همه چیز باید در مکان نسبتا" کوچک ساختمان مرکز رشد برگزار می شود و نباید از سالن های کنفراس دانشگاه استفاده شود. به همین دلیل در هیچ یک از آنها حاضر نمی شوم. در سالن آمفی تاتر مقاله ای با عنوان سرمایه اجتماعی و اشتراک دانش ارایه می شود. به هر دو قسمت آن علاقه دارم. می نشینم و گوش می دهم. روش تحقیق کاملا" کمی است . در حین توضیحات ایشان، به تفاوت های روش شناختی پژوهای امروزین بین المللی فکر می کنم که بیشتر کیفی و تلفیقی است. از ایشان در مورد نحوه ی محاسبه حجم نمونه می پرسم جوابش قانع کنده نیست. بیش از آن ادامه نمی دهم. اعلام می شود که امشب جشنی به افتخار استاد ثبوتی و میهمانان برگزار خواهد شد و سورپریز های زیادی خواهد اشت.
ساعت 9 است. با همراه دوستم به محل جشن در همان مرکز می رسیم. همکارانمان لطف می کنند و ما صندلی برای نشستن گیر
می آوریم. اینجا به دوستم می گویم اسکن رایگانی که هفته ی پیش برای همکاران انجام دادیم، تبدیل به صندلی برای نشتن شد. البته در طبقه ی بالای سالن هم جا بود. ولی نشستن در آنجا لطفی نداشت.
جشن خیلی رسمی نیست اما مجری این بار کت و شلوار پوشیده است! بعدها از طریق دوستان متوجه می شوم که استاد ثبوتی به ایشان گفته است: شما بدآموزی دارید! مجری از دبیر کنفرانس به عنوان بانی مجلس می خواهد که حضار را به مناسبت های امشب آگاه کند. مدیر پارک علم و فناوری توضیح می دهد که ما این جشن را برای 77 سالگی استاد ثبوتی، 18 سالگی دانشگاه علوم پایه ، 6 سالگی مرکز رشد فناوری اطلاعات و ارتباطات(از زمان شکل گیری ایده آن) و 1 سالگی پارک (از زمان شروع عملیات ساختمانی) برگزار می کنیم. سپس به تجربه ی سفر خود و همکاران به تاجیکستان اشاره می کند و می گوید که ما از آنجا یادگرفتیم از دانشجویان دانشگاه برای مدیریت مراسم و پذیرایی از میهمانها استفاده کنیم و آن چیزی که بیش از همه جالب بود اینکه استاد کامیلف (رئیس دانشکده) در آنجا برای ما آواز هم خواندند! سپس با خنده از استاد کامیلف می خواهند که به جای استاد ثبوتی برایشان قطعه ای را اجرا کنند. استاد کامیلف بدون تعارف معمول ایرانی ها به بالای سنمی آید و بلا فاصله شعر نسبتا" غم انگیزی را می خواند و البته در پایان آن را به لالالالا با وزن " فاعلن فاعلن فاعلاتن" ختم می کند تا جمع جوان حاضر را با خود همراه نماید. استاد ثبوتی نیز برای تشکر بر می خیزد و با ایشان روبوسی می کند.
نوبت به کنسرت موسیقی عاشقی گروه عاشیق خدایی می رسد. موسیقی عاشقی نوعی موسیقی سنتی مرسوم در آذربایجان است که خوانندگان آن را عاشیق می گویند. این موسیقی بسیار مورد استقبال حاضران قرار می گیرد. در میان اشعار عاشق خدایی، " زنجان ثبوتی را دارد" مصرعی است که چند بار به زبان ترکی تکرار می شود. گو اینکه همه می خواهند به نوعی ارادت و قدردانی خود را به استاد نشان دهند. دکتر جعفر توفیقی ـ از دوستان قدیمی استاد و وزیر سابق علوم ـ سخنرانی است که از ویژگی های اخلاقی استاد و سبک مدیریتی منحصر به فرد ایشان می گوید و با شوخی اظهار امیدواری می نماید که امید وار است 77 سن واقعی استاد باشد! استاد Miyan صحبت کردن در این جشن را Out of Tune می داند و 77 سالگی را به استاد تبریک می گوید و از حضار تشکر می کند. دکتر نصیری قیداری ـ از شاگردان استاد و نماینده ی استان زنجان در مجلس ـ بسیار خسته به نظر می رسد. دکتر نصیری که خود استاد تمام رشته فیزیک است، از سوابق شاگردی خود در دانشگاه شیراز می گوید و به نقل از همکاران ایشان در آن دانشگاه می گوید که ما نمی داتستیم زمانی که با ایشان سر یک میز می نشینیم دست هایمان را کجا بگذاریم! دکتر نصیری با تمجید از استاد خود ادامه صحبت را مثل سخنران قبلی Out of Tune میداند. نوبت به دکتر مباشری رئیس دانشگاه الزهرا می رسد:
معاشران گره از زلف يار باز کنيد شبی خوش است بدين قصه‌اش دراز کنيد
حضور خلوت انس است و دوستان جمعند و ان يکاد بخوانيد و در فراز کنيد
با این بیت ایشان نیز به استاد عرض ارادت می کند، نداشتن افتخار شاگردی ایشان را از بی توفیقی خود می داند و جوانی استاد را از فرزانگی ایشان:
توانا بود هرکه دانا بود ز دانش دل پیر برنا بود.
نوبت به استاد فرزانه می رسد. استاد ثبوتی اعلام م کند که در جاهای زیاد و بزرگتری صحبت کرده است اما اظهار لطف حضار ایشان را شرمنده نموده و نمی داند چه بگوید. با لبخند ادامه می دهد که از خوش شانسی هایش زندگی اش این بوده است که با جوان ها سرو کار داشته است و هیچگاه از وی با گوجه فرنگی و تخم مرغ استقبال نشده است! و بیان می نماید که در دعاهایش از خدا می خواهد[که به او کمک کند] تا حتی یک بار هم دست از پا خطا نکند. در پایان نیز با خنده به مدیر مرکز رشد و دکتر توفیقی ـ وزیر سابق علوم ـ می گوید که سن روی کیک، سن واقعی او نیست و تولد ایشان دو ماه پیش بوده است. بدین ترتیب بعضی را ضایع
می کند!
بار دیگر گروه کنسرت موسبقی آذری هنر نمایی می کند و از میان اشعار مصر " ثبوتی دست مریزاد" توجه برانگیز است. استاد به احترام اعضای کنسرت پا پیش می نهد و به آنها ادای احترام می کند.
لباس مخصوصی که تاجیک ها برای استاد آورده اند تقدیم استاد می شود و نوبت به فوت کردن شمع ها و بریدن کیک هامی رسد. استاد نوه اش را فرا می خواند اما گویی در نزدیکی ها نیست خودش این کار را می کند و معاون آموزشی دانشگاه را نیز برای بریدن کیک 18 سالگی دانشگاه فرا می خواند کیک 6 سالگی مرکز رشد به دکتر توفیقی و کیک 1 سالگی پارک نیز به رئیس آن می رسد. نوبت شام است همگی به طبقه پایین مرکز رشد می روند و بر عکس دانشگاه، شام مرکز رشد به سبک اروپایی و کمی رنگین صرف می شود.
روز دوم کنفرانس است ارایه ی مقالات به طور همزمان در دو سالن انجام می شود و کارگاه های آموزشی نیز در اتاق کوچکی برگزار می گردد. موضوع جالب این است که در برخی از پنل ها هر دو عضو پنل فارسی نمی دانند اما ارایه دهنده، مقاله خود را به فارسی ارایه می دهد و حاضران نیز سوالات خود را مطرح می کنند. در این شرایط از دست اعضای پنل کاری به جز کنترل زمان بر نمی آید!
ساعت 4 بعد از ظهر روز دوم، ارایه ی مقالات با مقاله خانم دکتر مباشری که از مبانی ادبی سرمایه فکری صحبت می کند، به پایان می رسد. از خودم می پرسم آیا ایشان مقاله اش پذیرفته شده یا خودشان؟ استاد کمالف که مقاله اش در مورد آب انبار است چه طور؟
نوبت به اختتامیه می رسد برخی از اعضای داخلی و خارجی کمیته علمی به میز گرد پایانی دعوت
می شوند. از استاد ثبوتی نیز دعوت می شود و ایشان طبق معمول تعارفات غیر تخصصی را نمی پذیرند و می گویند قر ار نیست من در آنجا باشم. دکتر ریاضی ـ معاون وزیر ارتباطات ـ به عنوان سخنران پایانی به مباحث قرآنی سرمایه فکری می پردازد. بعد از ایشان هر یک از اعضا در حد 3 دقیقه صحبت می کنند. خوشبختانه وقت را خوب رعایت
می کنند و صحبت همه ی آنها با تشکر از استاد ثبوتی به خاطر برگزاری کنفرانس شروع می شود. دکتر مجتبی مومن از شرکت کنندگان کنفرانس، اجازه می گیرد تا چند دقیقه ای صحبت کند. او ابتدا از بزگزاری کنفرانس ابراز رضایت می کند و با شعف خاصی ابراز می کند که "مشارکت دانشجویان جوان در برگزاری کنفرانس، آن را از حالت رسمی در آورده بود و این برای من بسیار جالب بود". ادامه می دهد که می دانید رمز موفقیت هند در زمینه IT چیست؟ و جواب می دهد:تسلط آنها به زبان انگلیسی. در واقع ایشان به ما می آموزد که زبان انگلیسی خود را تقویت کنیم. در ادامه به تفاوت گردشگری در ایران و هند اشاره می کند و اظهار می دارد که "در هند خانواده ها بخشی از خانه ی خود را در اختیار توریست ها می گذارند و به جدب گردشگر می پردازند و من با اینکه در هتل خوبی اقامت داشتم اما چنین چیزی را در شهر زنجان ندیدم". فرصت نبود که به ایشان بگویم که علاوه بر مسایل مدیریتی، موانع فرهنگی برای پیاده کردن چنین الگویی وجود دارد و نخواستم حرف خدمت کار را در مورد شخص ایشان نقل قول کنم که ساعاتی قبل به من گفته بود: دکتر مومن رفت دستشویی و آمد بیرون و بدون اینکه دستهایش را خوب بشوید، صورتش را نیز شست!
نوبت به من رسید و سوالم را به فارسی و انگلیسی از اعضای حاضر در پنل پرسیدم. سوال من این بود که چرا در مدیریت سرمایه فکری در میان سازمان ها شکاف قابل توجهی وجو دارد و سازمان ها، مدیریت سرمایه فکری را از یکدیگر نمی آموزند؟ دانشگاه علوم پایه را مثال زدم که در مدیریت سرمایه فکری موفق عمل کرده است اما هیچ دانشگاه دیگری این الگو را پیاده نکرده است؟ با پاسخ های داده شده فهمیدم که سوال من چالش برانگیز بوده است: استاد Miyan به تفاوت در سطح آموزش نیروی انسانی سازمان ها و تفاوت در سطح یاد گیری سازمانی آنها اشاره کرد و مرا به یکی از مقالات کنفرانس ارجاع داد. دکتر توفیقی این امر را در ابعاد مختلف قابل بحث دانست و گفت که یکی از آنها، بی توجهی به ارزیابی عملکرد مدیران و رقابتی نبودن سازمان هاست. در ادامه استاد ثبوتی که گویی پاسخی برای این پرسش داشت، میکروفون را به دست گرفت و گفت که من کتابی را در مورد تاریخ نابخردان از یک نویسنده آمریکایی می خوانم که نویسنده با استناد به موارد تاریخی به این نتیجه رسیده است که نابخردان از یکدیگر یاد نمی گیرند. وی سپس به محدود بودن اختیارات دانشگاهها اشاره کرد و گفت ما در این شرایط با برگزاری اولین و دومین کنفرانس مدیریت سرمایه فکری هم به جایی نمی رسیم. التبه به شوخی اظهار امیدواری کردند که شاید با برگزاری سومین کنفرانس به نتیجه ای برسیم! اینجا فهمیدم که استاد حرف های ناگفته بسیار دارد و از اینکه از الگو های موفق استفاده نمی شود نا خرسند است.
کنفرانس با جمع بندی بسیار کوتاه دبیر آن به پایان رسید و نوبت اهدای جوایز شد. از چند نفر برای اهدای جوایز دعوت شد. در همان اوایل کار لیست اهدای جوایز با جوایز همخوانی نداشت و یکی دو نفر معطل شدند . استاد ثبوتی با شوخی گفت که بحران مدیریت روی داده و کار مجری را راحت کرد؛ به ایشان گفت که اسامی را از روی جوایز بخواند و بدین ترتیب بحران مدیریتی! رفع شد. اولین کنفرانسی بود که هر کس به تعداد نقش خود در کنفرانس جایزه گرفت. البته کسانی هم بودند که در آنجا نبودند و اسمی از آنها برده نشد. امیدوارم به رسم ادب جوایز آنها نیز به آدرسان ارسال شود. عکس های دسته جمعی، پایانی بود بر این آغاز.

No comments:

Post a Comment

در قسمت انتخاب پروفایل
Name/URL و Anonymous
را انتخاب نمایید.