12.30.2009

مصاحبه با مديرعامل گوگل


گفت‌وگو با اريك اشميت، مديرعامل گوگل در آستانه نهمين سالگرد تاسيس.
شرکتي که 9 سال قبل در همين روزها، با يک ميليون دلار سرمايه در يک گاراژ شروع به کار کرد، حالا 13 هزار نفر پرسنل تمام وقت دارد، گردش مالي‌ سالانه‌اش به 10 ميليارد دلار و سودش به 3 ميليارد دلار مي‌رسد و همه اين کسب و کار را مديون سايتي است که باز کردنش حتي با کندترين خط‌هاي اينترنت هم کمتر از 5 ثانيه طول مي‌کشد.
Google حالا ديگر نه يک شرکت يا يک سايت، که يک فعل است؛ فعلي که خيلي‌ها در شبانه‌روز بيشتر از پرکاربردترين فعل‌هاي زبان مادري، مرتکبش مي‌شوند. روزي که گوگل اعلام کند ديگر دنبال چيزي نمي‌گردد، دنيا کم يا زياد تغيير خواهد کرد.
مدتي پيش، مجله فورچون، ليستي منتشر کرد از 100 شرکتي که بهترين شرايط کار را براي کارمندانشان فراهم مي‌کنند و البته گوگل در رأس اين فهرست قرار داشت: شرکتي که سال گذشته از بين يک ميليون و 100هزار متقاضي کار، 2200 نفر را استخدام کرده‌ است. شنيدن رازهاي موفقيت و محبوبيت اين غول اينترنتي، از زبان مديرعاملش- اريک اشميت- مي‌تواند جالب باشد.

48 سال پيش، پيتر دراکر، مفهومي را ابداع کرد که به نظرم ما در گوگل به دنبال پياده ‌کردن هرچه بهترش هستيم: «کارکنان دانش‌محور» با تعريف او کساني هستند که فکر مي‌کنند براي مؤثر بودن حقوق مي‌گيرند، نه براي اين‌که از 8 صبح تا 4 عصر کار کنند.
شرکت‌هاي هوشمندي که در جذب و پرورش اين افراد موفق باشند، خيالشان را از بابت در اختيار داشتن برگ برنده برتري در رقابت‌هاي تجاري 25 سال آينده راحت کرده‌اند.
در گوگل ما به دنبال همين برتري هستيم. الآن بحثي هست بر سر اين‌که آيا شرکت‌هاي بزرگ، کارکنان دانش‌محورشان را بد مديريت مي‌کنند يا نه و هر شرکتي که قضيه را درست نفهمد يا جدي نگيرد کارش تمام است. چيزهايي که در ادامه مي‌آيد، 10 اصل کليدي گوگل براي استفاده هرچه بهتر از کارکنان دانش‌محور است.
1 - گروهي استخدام کنيد: کسي که براي استخدام شدن به گوگل مي‌آيد، حداقل با 6 نفر مصاحبه مي‌کند که اينها از بين کادر مديران و همين‌طور همکاران بالقوه داوطلب انتخاب مي‌شوند. اينجا نظر و عقيده همه در نظر گرفته مي‌شود و اين، فرآيند استخدام را عادلانه‌تر مي‌کند. درست است که کار بيشتر طول مي‌کشد اما ارزشش را دارد. اگر آدم‌هاي بزرگي را استخدام کنيد و نظرشان را در استخدام بقيه بپرسيد، مسلم است که آدم‌هاي بزرگ بيشتري نصيبتان مي‌شود.
2 - به فکر تک تک نيازهايشان باشيد: به قول دراکر هدف اصلي برداشتن همه موانع از سر راه کارکنان دانش‌محور است. در گوگل فقط وسايل و لوازم کار مهيا نيست. غذاخوري‌هاي درجه يک، سالن‌هاي ورزش، لباسشويي، ماساژ، آرايشگاه، کارواش، خشکشويي، سرويس‌هاي رفت‌وآمد و خلاصه هر چيزي که يک کارمند سخت‌کوش ممکن است به آن احتياج پيدا کند اينجا حاضر است. بايد حقيقت را پذيرفت: برنامه‌نويس مي‌خواهد برنامه بنويسد، نمي‌خواهد رخت‌هايش را بشويد پس بهتر است کاري کنيد که بدون نگراني هر دو را بتواند انجام بدهد.
3 - کنار هم جمعشان کنيد: تقريباً تمام پروژه‌هاي گوگل، کارهاي تيمي است و تيم‌ها بايد با هم در رابطه باشند. بهترين راه براي ساده ‌کردن اين ارتباط اين است که اعضاي تيم را در چند متري همديگر بنشانيد.
در گوگل تقريباً هيچ‌کس دفتر کار اختصاصي ندارد. به اين ترتيب وقتي يک برنامه‌نويس مي‌خواهد با همکارش مشورت کند، دسترسي، آني و بلافاصله است: بدون تلفن، بدون ايميل و بدون انتظار براي جواب. حتي مديرعامل گوگل- که خودم باشم- هم تا چند ماه دفتر اشتراکي داشت و بايد بگويم نشستن کنار يک کارمند دانش‌محور، تجربه آموزشي فوق‌العاده‌اي بود.
4 - هماهنگي را آسان کنيد: چون اينجا همه اعضاي يک تيم در چند قدمي هم‌اند، هماهنگي پروژه‌ها کار به نسبت آساني‌ است. علاوه‌ بر مجاورت فيزيکي، هر کارمند گوگل (يا گوگلر) هفته‌اي يک ايميل کوچک به بقيه اعضاي گروهش مي‌زند و آنها را از کارهايي که در هفته ‌گذشته کرده‌ است باخبر مي‌کند. در چنين محيطي، تعقيب روند کار و انجام هماهنگي‌ها بسيار آسان‌تر است.
5 - محصولتان را مصرف کنيد: کارکنان گوگل، به‌طور گسترده از ابزارها و محصولات شرکتشان استفاده مي‌کنند. تقريباً تمامي پروژه‌ها و فعاليت‌هاي گوگل، يک صفحه وب داخلي دارد که در اختيار اعضاي تيم پروژه است. ساير ابزارهاي مديريت اطلاعات هم در گوگل به‌وفور استفاده مي‌شود که خيلي‌هايشان در نهايت به صورت يکي از محصولات شرکت درمي‌آيد.
مثلاً يکي از دلايل موفقيت Gmail اين است که چندين ماه به‌صورت آزمايشي در خود شرکت مورد استفاده قرار مي‌گرفت و چون ايميل، ابزار بسيار مهمي در ارتباطات داخلي شرکت است، Gmail به‌تدريج طوري تغيير و ارتقا پيدا کرد که بتواند از عهده برآورده‌ کردن نيازهاي سخت‌گيرترين مشتريانش بربيايد؛ مشتري‌هايي که همان کارکنان دانش‌محور ما بودند.
6 - خلاقيت را تشويق کنيد: مهندسان گوگل مي‌توانند تا 20 درصد از وقتشان را صرف پروژه‌هاي شخصي کنند. البته پروژه بايد تصويب شود و هميشه هم چيز مفيدي از آب درنمي‌آيد، اما ما نمي‌خواهيم جلوي خلاقيت آدم‌هاي خلاق را بگيريم.
يکي از سلاح‌هاي نه‌چندان سري گوگل، «فهرست ايده‌ها»ست: يک صندوق پيشنهادات مجازي که مرتباً با ايميل بين کارکنان ردوبدل مي‌شود و هرکس مي‌تواند ايده‌هايش درباره چيزهاي مختلف- از فرآيند پارک ماشين در شرکت گرفته تا محصول بعدي گوگل- را در آن بنويسد. نرم‌افزار صندوق، به همه اجازه مي‌دهد که درباره ايده‌ها نظر يا به آنها امتياز بدهند و به اين ترتيب بهترين ايده‌ها به صدر فهرست مي‌آيد.
7 - بکوشيد به اتفاق نظر برسيد: در اسطوره‌شناسي مدرن شرکت‌ها، کسي که به‌تنهايي تصميم مي‌گيرد، قهرمان است. ما همان ضرب‌المثل قديمي را که مي‌گويد: «چند نفر بيشتر از يک نفر مي‌فهمند» ترجيح مي‌دهيم. در گوگل، مدير، گردآورنده ديدگاه‌هاست نه ديکتاتور تصميم‌ها. رسيدن به اتفاق نظر، گاهي خيلي طول مي‌کشد اما هميشه تيمي متعهدتر و تصميم‌هايي بهتر به‌دست مي‌دهد.
8 - شرور نباشيد: درباره اين جمله- که شعار گوگل است- خيلي حرف‌ها زده‌ شده ولي ما سعي مي‌کنيم- مخصوصاً در رده‌هاي مديريتي- با آن زندگي کنيم. اينجا هم مثل همه شرکت‌هاي ديگر، آدم‌ها ديدگاه‌هاي شخصي‌شان را دوست دارند اما بر خلاف تمرين‌هاي مديريتي بعضي از شرکت‌هاي معروف، در گوگل کسي صندلي پرت نمي‌کند. [کنايه از اتفاقي است که در مايکروسافت افتاد]. هدف گوگل، رسيدن به جوي از احترام و بردباري است نه شرکتي پر از بله‌قربان‌گو.
9 - از اطلاعات استفاده کنيد: در گوگل، تقريباً هر تصميم بر اساس تحليل‌هاي کمي گرفته مي‌شود. اينجا سيستم‌هايي براي مديريت اطلاعات هست و تحليلگراني که در ميان اين داده‌ها غوطه مي‌خورند و براي به‌روز نگه‌‌داشتن ما، روند تغييرات همه‌چيز را نشانمان مي‌دهند. غير از اين، هر بخشي از بازار که درگيرش هستيم، يک تابلوي آنلاين دارد که موقعيت ما را در بازار نمايش مي‌دهد.
10 - ارتباطات موثر داشته باشيد: جمعه‌ هر هفته يک گردهمايي همگاني در گوگل برقرار است شامل اعلام اطلاعيه‌ها، معرفي اعضاي جديد، پرسش و پاسخ و البته خوردني و نوشيدني.
چنين جلساتي، مديران و کارکنان دانش‌محور را در تماس و ارتباط با يکديگر قرار مي‌دهد. در مقابل پخش و انتقال گسترده اطلاعات در درون گوگل، نشت اطلاعات به بيرون تاکنون بسيار کم بوده‌ است. برعکس خيلي‌ها که فکر مي‌کنند به کارمند وفادار بايد اعتماد کرد، ما معتقديم کارمندي که مورد اعتماد قرار بگيرد، وفادار هم خواهد بود.
منبع:

12.20.2009

اطلاعیه کنسلی کلاس کاربرد کامپیوتر




به اطلاع دانشجویان محترم دانشگاه آزاد میرساند، کلاس های صبح و بعدازظهر کاربرد کامپیوتر در تاریخ 30/9/88 روز دوشنبه تشکیل نخواهد شد.

12.15.2009

تاریخ آزمون کاربرد کامپیوتر در علوم اجتماعی ـ دانشگاه آزاد


طبق توافق قبلی، تاریخ آزمون کاربرد کامپیوتر در علوم اجتماعی برای دانشجویان دانشگاه آزاد، دوشنبه 7/10/88 از ساعت 12- 9 و دوشنبه 14/10/88 از ساعت 2تا 5 بعد از ظهر خواهد بود. کلیه ی دانشجویان بر اساس شرایط خود می توانند در یکی از دو روز فوق و در ساعات تعیین شده جهت شرکت در آزمون عملی به سایت کامپیوتر دانشکده علوم انسانی و اجتماعی مراجعه نمایند.
تذکرات:
الف ـ صرفا" به همراه داشتن نمودار انتخاب آزمون های آماری مجاز است.
ب ـ در خارج از ساعات یاد شده و بجز روز های تعیین شده، امکان اخذ آزمون وجود ندارد.
ج ـ پرسش در مورد نمره عملی بدون پاسخ خواهد ماند.
د ـ آزمون نظری طبق برنامه ی تعیین شده توسط دانشگاه (و به صورت جزوه بسته) اخذ خواهد شد.
. لطفا" یک روز قبل از شرکت در آزمون عملی، از طریق مراجعه به این وبلاگ، از کنسل نشدن احتمالی آزمون، اطمینان حاصل نمایید.

12.13.2009

تحصیل، کار و زندگی در سوئد

کشور سوئد در اوايل قرن بيستم در زمره فقيرترين کشورهاي اروپايي بوده است و اکنون بر اساس آمار بين المللي و ارزيابي سازمان هاي بي طرف، يکي از پيشرفته ترين کشورهاي صنعتي جهان است و مردم آن از بالاترين سطح رفاه زندگي برخوردارند. اين دگرگوني نتيجه مبارزات درازمدت جنبش کارگري و سنديکايي و نيز سياستگذاري سوسيال دموکراسي در اين کشور است. اين نيروها توانسته اند آزادي، برابري و عدالت اجتماعي را در اين کشور نهادينه کرده و راه رشد و پيشرفت جامعه را هموار کنند.هدف از اين نوشته نگاهي دروني به روابط و مناسبات جاري در سوئد و شناخت عواملي است که آن جامعه را به سوي پيشرفت سوق داده است.
در سوئد بزرگ ترين جشن خانوادگي وقتي برگزار مي شود که فرزند خانواده ديپلم دبيرستان خود را دريافت مي کند. جشن فارغ التحصيلي از دانشگاه، جشن ازدواج، جشن تولد يا هر جشن خانوادگي ديگر ساده تر از جشن ديپلم برگزار مي شود. روزي که دانش آموزان براي دريافت مدرک تحصيلي خود به دبيرستان مي روند، همه آنها لباس هاي رسمي سياه و سفيد مي پوشند و کلاه مخصوص جشن فارغ التحصيلي را بر سر مي گذارند. افراد خانواده هر دانش آموز به همراه نزديکان و دوستان شان، با دسته گل ها و يک پلاکارد که جالب ترين عکس زمان کودکي دانش آموز روي آن است، در مدرسه حاضر مي شوند. خانواده ها براي انتقال دانش آموز خود به خانه، از اتومبيل هاي آنتيک (قديمي)، ماشين هاي باري، درشکه، گاري يا يک وسيله نقليه ديگر که جلب توجه کند، استفاده مي کنند و قبل از حرکت به سوي خانه در نقاط پرجمعيت شهر گردش مي کنند. بسياري از دانش آموزان دسته جمعي در يک کاميون يا گاري حرکت مي کنند تا بتوانند با هم به پايکوبي و شادي بپردازند.
در خانه هر دانش آموز از ميهمانان با غذا، شيريني جات و تنقلات پذيرايي مي شود و ميهمانان به سليقه خود هديه يي براي دانش آموز فارغ از دبيرستان تهيه مي کنند تا ضمن تبريک گويي، به او هديه کنند. اين جشن علاوه بر جشن فارغ التحصيلي، جشن خداحافظي با خانواده نيز هست. بر اساس قوانين سوئد، پس از پايان دبيرستان و پس از رسيدن بچه ها به 18سالگي، خانواده مسووليت نگهداري و پذيرايي از فرزند خود را ندارد. يک فرد 18 ساله که از نظر اجتماعي بالغ به شمار مي آيد، همه حساب و کتابش با نهاد هاي دولتي است. اگر بيکار است حق دارد از طريق اداره کار در جست وجوي يک شغل مناسب باشد. اگر کار گير نمي آورد، کمک هزينه دريافت مي کند تا بتواند مثل ديگران زندگي کند. اگر مسکن ندارد، مي تواند از اداره مسکن تقاضاي مسکن کند يا خود جايي را پيدا کند. در صورتي که کسي نتواند هزينه داشتن مسکن را بپردازد، از کمک اداره اجتماعي برخوردار خواهد شد. به اين ترتيب جوانان پس از پايان دبيرستان از خانواده کوچ کرده و آزادانه به هر شکلي که مي خواهند زندگي مي کنند. والدين آنها نيز از آن پس با کاهش بار مسووليت، بيشتر از پيش از زندگي خود لذت مي برند.
تحصيلات عالي در اختيار همه
دانش آموزاني که دوره دبيرستان را به پايان رسانده اند، مي توانند براي ورود به دانشگاه اقدام کنند. در سوئد به علت وجود بازار نسبتاً وسيع کار، کسب درآمدهاي خوب و نيز محترم بودن همه مشاغل، تب تحصيلات دانشگاهي چندان داغ نيست. بسياري از دانش آموزان ترجيح مي دهند بعد از ديپلم مدتي به مسافرت هاي خارج از کشور بپردازند و با فرهنگ و زندگي مردم ديگر آشنا شوند. از اين رو آنها به سراغ يک کار ساده از قبيل کار در رستوران يا نظافت در خيابان ها و... مي روند تا هزينه سفر خود را فراهم کنند. بسياري از جوانان سوئدي، قبل از تحصيلات دانشگاهي به زندگي مشترک مي پردازند. بسياري در اوج جواني صاحب فرزند مي شوند تا با حوصله و توانمندي دوران جواني خود، به رشد و پرورش فرزندشان کمک کنند. وقتي بچه ها از آب و گل درآمدند و جاي مطمئني در مهدکودک يا دبستان داشتند، پدر و مادر وارد دانشگاه مي شوند. به همين خاطر است که سن متوسط دانشجويان دوره ليسانس در دانشگاه هاي سوئد 29 سال است.شرط ورود به دانشگاه، داشتن ديپلم معتبر از کشور سوئد است. داوطلبان ورود به هر رشته دانشگاهي، به ترتيب جمع نمره هاي دوره دبيرستان يا به ترتيب نمره درس هايي که براي يک رشته خاص ضروري است، گزينش مي شوند.براي آنکه در گزينش دانشجويان بي عدالتي صورت نگيرد، به دانشجوياني که در دوره دبيرستان نمرات خوبي ندارند، فرصت داده مي شود در يک آزمون سراسري شرکت کنند. در اين آزمون، معلومات عمومي، زبان و هوش داوطلب مورد ارزيابي قرار مي گيرد و هر شرکت کننده نمره يي دريافت مي کند. همه دانشجويان مي توانند در آزمون سراسري شرکت کنند. هر داوطلب ورود به دانشگاه مي تواند بين دو معيار گزينش يکي را انتخاب کند؛ يا
براساس جمع نمرات دبيرستان يا براساس نمره آزمون سراسري در سال 2008 تعداد متقاضيان ورود به دانشگاه و آموزش عالي، 101021 نفر بوده است که از اين عده 68150 نفر پذيرفته شده و در رشته مورد علاقه خود به تحصيل پرداخته اند. در سوئد دانشگاه ها همچون تحصيلات ابتدايي، متوسطه و دبيرستان رايگان است. ادامه تحصيل در سطح فوق ليسانس براي اتباع خارجي اکنون رايگان است اما به علت علاقه فراواني که دانشجويان خارجي براي ادامه تحصيل در سوئد نشان مي دهند، قرار بر اين است که از سال 2010 از هر دانشجوي خارجي مبلغي معادل 80 هزار کرون سوئد براي هر سال تحصيلي دريافت شود. همه دانشجويان سوئدي و افراد غيرسوئدي که اجازه اقامت دائم دارند، از کمک هزينه و وام تحصيلي برخوردارند. کمک هزينه و وام در حدي است که يک دانشجو مي تواند راحت زندگي کند. کمک هزينه که بلاعوض است تقريباً معادل نصف وام است. کساني که از وام تحصيلي استفاده مي کنند، پس از پايان تحصيل و هنگامي که داراي درآمد کافي باشند، بايد آن را بازپرداخت کنند. اين بازپرداخت ها طبق يک جدول زماني صورت مي گيرد و هرگاه شخص از 55سالگي عبور کند، از بازپرداخت وام باقيمانده معاف خواهد بود. دانشجويان سوئدي مي توانند تحصيلات دانشگاهي خود را در هر کشوري و در هر رشته يي که بخواهند ادامه دهند و از وام و کمک هزينه تحصيلي نيز استفاده کنند.
دانشگاه براي دانش آموختن و حزب براي کار سياسي
در سوئد برخلاف بسياري از کشورها دانشگاه مرکز دانش آموختن است نه چيز ديگر. در مراکز آموزشي و دانشگاهي از فعاليت سياسي و جنبش هاي اعتراضي خبري نيست. دانشجويان هنگام حضور در دانشگاه تمام نيروي خود را صرف پيشبرد اهداف تحصيلي مي کنند. علت آرامش در دانشگاه ها و مراکز آموزشي در اين کشور اين است که جامعه براي هر نوع فعاليتي با هر گرايشي جايگاه ويژه آن را فراهم کرده است. آرامش در دانشگاه هاي سوئد به معناي دور بودن دانشجويان از فعاليت هاي سياسي يا بي اعتنايي آنها به مسائل اجتماعي و سياسي نيست. علت اين است که در جامعه باز و آزاد سوئد، احزاب سياسي گوناگون با گرايشات مختلف وجود دارد. همه مردم از جمله دانشجويان مي توانند به حزبي که با خواست هاي آنها همخواني داشته باشد، پيوسته و خواست هاي سياسي خود را از طريق آن حزب دنبال کنند. بسياري از جوانان و از جمله دانشجويان در سازمان جوانان وابسته به احزاب مختلف فعاليت مي کنند. آنها به عنوان نيروي پرتحرک حزب براي تربيت کادرهاي حزبي و سياستمداران آينده به کار مشغولند. در کشورهاي فاقد آزادي هاي سياسي و اجتماعي مردم از داشتن تشکل هاي سياسي آزاد و غيروابسته و نيز شرکت در تصميم گيري هاي سياسي محرومند. فقدان احزاب آزاد و مستقل و محروميت اقشار مختلف جامعه از دخالت در سرنوشت سياسي کشور باعث مي شود مردم و از جمله دانشجويان در هر جا و در هر فرصتي که به دست مي آورند، به ابراز خواست هاي سياسي و اجتماعي خود بپردازند. بديهي است چنين رويدادي محيط دانشگاه ها را که مرکز فکر و انديشه هاي نوگرا است، به مرکز فعاليت هاي سياسي و اجتماعي تبديل مي کند. به اين وسيله محيط تحصيلي به جاي آرامش، شاهد تشنجات و درگيري هايي خواهد بود که عرصه تحصيل، پژوهش و خلاقيت را تنگ يا نابود مي کند.
مردماني بي القاب
به راديو سوئد گوش مي کنم. کلمه «فردريک» را مي شنوم که يک نام ساده است. «فردريک» مي تواند يک فرد معمولي جامعه باشد، مي تواند نخست وزير هم باشد. بايد ادامه گفت وگو را گوش کنم تا بفهمم اين «فردريک» کيست که در برنامه راديويي شرکت دارد. نخست وزير فعلي اسمش «فردريک راين فلت» است که بيشتر همان فردريک صدايش مي کنند. به جاي جناب مستطاب نخست وزير حضرت آقاي فردريک راين فلت فقط از کلمه «فردريک» استفاده مي شود. در گفت وگوها وقتي به جاي نام يک فرد از يک ضمير استفاده شود، کلمات «تو» و «او» را به کار مي برند. «شما» که ضمير مخاطب جمع است و در فارسي به عنوان کلمه يي احترام آميز براي مخاطب مفرد استفاده مي شود، از فرهنگ روزمره سوئدي ها حذف شده است. «ايشان» هم در قاموس کلمات سوئدي جايي ندارد. فقط وقتي افراد سالخورده مورد خطاب باشند ممکن است از «شما» استفاده شود؛ اين نسل که اکنون غروب زندگي را مي گذراند، در گذشته با اين کلمات آشنا بوده و به آنها خو گرفته است. يکي دو دهه ديگر هيچ کس کلمه شما را براي يک فرد به کار نخواهد برد. عنوان ها و تيترها از ده ها سال پيش از جلوي اسامي برداشته شده اند. از اعليحضرت گرفته تا ساده ترين اقشار جامعه همه با اسم و به ويژه اسم کوچک خطاب مي شوند. آقا، خانم، مهندس، دکتر، استاد عاليقدر، جناب آقا، سرکار خانم، حاج آقا، حاجيه خانم، عاليجناب، عظيم الشأن، والامقام، کشيش معظم و ساير القاب کوتاه و بلندي که کاربرد آنها بيشتر تملق گويي است تا احترام به افراد، در سوئد مصرف ندارد. قبلاً همه اينها براي متمايز کردن يک گروه از بقيه مردم کاربرد داشته است.
در جوامعي که قشرهاي وسيعي از جامعه اسير مال و منال ثروتمندان يا تصميمات حاکمان و قدرتمندانند، مردم براي جلب رضايت اربابان و حاکمان با گزافه گويي و چاپلوسي به ساختن القاب و عناوين مي پردازند.امروزه در جامعه سوئد چشم نياز کسي به دست اربابان و حکام نيست که لازم باشد به تملق گويي از آنها بپردازد. وقتي قانون حق يک زندگي قابل قبول را براي همه محترم مي شمرد، به تدريج فرهنگ جامعه از مجيزخواني براي قدرتمندان و القاب و عناوين دروغين پاک خواهد شد. در تماس هاي اداري و رسمي در سوئد از نام کوچک و نام خانوادگي استفاده مي شود. در مراودات روزمره، در محيط کار، در ديدارها و محافل خانوادگي و ميان دوستان و آشنايان و هرجا جمعي گرد آمده باشند، کسي تيتر، عنوان، لقب و حتي نام خانوادگي را با خودش يدک نمي کشد. همه با اسم کوچک، يکديگر را صدا مي کنند يا به يکديگر معرفي مي شوند. وقتي از بالاترين مقامات و مسوولان جامعه ياد مي شود به ويژه وقتي آن افراد خودشان هم حضور داشته باشند از نام کوچک استفاده مي شود. از شاه با نام کوچکش «کارل گوستاو» نام برده مي شود. بالاترين مقام کليسايي را نيز با نام کوچکش صدا مي کنند. کاربرد نام افراد با پيشوند آقا و خانم نيز فقط در برابر ميهمانان خارجي که به اين عناوين عادت دارند مورد استفاده قرار مي گيرد.القاب دکتر، مهندس، پروفسور و استاد که نشان درجات علمي و تخصص يا مهارت هاي شغلي است، در مراودات روزمره مردم جايي ندارد. اين قبيل عناوين فقط در محيط هاي علمي مانند سمينارها و کنفرانس ها يا براي معرفي نويسنده يک مقاله علمي به کار مي رود. در زندگي معمولي سوئدي ها و در محافل خانوادگي، جشن ها و جشنواره ها خبري از دکتر، مهندس و استاد نيست. به اين ترتيب در هر جمعي همه افراد هم سطح به نظر مي رسند و جايي براي پز و افاده و فخرفروشي با القاب و عناوين دهن پرکن باقي نمي ماند.در جامعه يي که همه انسان ها در آن مورد احترام هستند و هر نوع پيشه و شغلي نيز مثبت ارزيابي مي شود، نيازي به اين نيست که فردي را با القاب يا تخصصي که دارد به رخ ديگران بکشند.در محيط هاي شغلي در سوئد همه کارکنان يکديگر را با نام کوچک صدا مي کنند زيرا خود فرد با آن اسم کوچکش مهم است نه خانواده و ايل و قبيله يي که او به آن منتسب است. در ماه هاي اولي که در سوئد اقامت داشتم، برخورد با عادات و رفتار مردم سوئد بارها مرا شگفت زده کرده بود. در کلاس زبان سوئدي، معلم را فقط با اسم کوچکش صدا مي کردند و معلم همه شاگردان را با نام کوچک شان مورد خطاب قرار مي داد. نامه هاي اداري همه بدون پيشوند «آقا» يا «خانم» بود. در راهرو درمانگاه که محل آمد و شد کارکنان بود، نمي شد سمت کسي را فهميد. همه لباس يک جور داشتند و وقتي هم را صدا مي کردند فقط نام ساده افراد به گوش مي خورد.يک سال از اقامتم گذشته بود که در انستيتوي تکنولوژي شيمي در دانشگاه فني استکهلم مشغول به کار شدم و در يک پروژه تحقيقاتي شرکت کردم. پس از چندي قرار بر اين شد که ادامه کار را در «انستيتوي ابزار دقيق» انجام دهيم. آغاز کار ما در اين انستيتو، يک روز دوشنبه بود. جمعه قبل از آن، مسوول پروژه به من گفت او صبح دوشنبه دير خواهد آمد. وي از من خواست طبق معمول ساعت هشت صبح دوشنبه به انستيتوي ابزار دقيق رفته و از سرايدار آنجا بخواهم در آزمايشگاه را باز کند و من کارم را شروع کنم. صبح دوشنبه وقتي وارد اين انستيتو شدم مردي را ديدم که پيراهن و شلوار فرسوده جين به تن داشت و يک دسته کليد پرحجم روي کمرش آويزان بود. از اينکه بي درنگ سرايدار را ديده بودم خوشحال شدم و با خشنودي سلامي گفتم و دست دادم. خودم را معرفي کردم و او هم خود را «هانس» معرفي کرد. از او خواستم در آزمايشگاه را باز کند. کارم را در آزمايشگاه اين انستيتو شروع کردم. دو بار در روز استراحت 15 دقيقه يي بود که بين ساعت 9 تا 10 صبح و همچنين بين ساعت 2 تا 3 بعدازظهر از آن استفاده مي کرديم. وقت استراحت معمولاً به کافه ترياي انستيتو مي رفتيم تا چاي يا قهوه بنوشيم. گاهي هم ساندويچي را که همراه داشتيم ظهرها به عنوان ناهار در همان کافه تريا صرف مي کرديم. بارها در آنجا يا در راهرو انستيتو، سرايدار جين پوش را با همان دسته کليدهاي پرحجم روي کمرش ديده بودم. بديهي است سرايدار بايد در رفت و آمد باشد چرا که با هر کسي که در آن انستيتو جايي يا کاري دارد در ارتباط است. يکي نامه هايش را از او دريافت مي کند، ديگري کليدش را پيدا نکرده از او کمک مي گيرد و آن يکي زنگ تلفنش خراب شده بايد به او مراجعه کند. چيزي که شايد برايم تازگي داشت اين بود که او با همه يکجور برخورد داشت. آرام و متين و دوستانه بود. در رابطه بين کارکنان هرگز نشاني از رئيس و مرئوس نبود. هنگام فراغت، در کافه تريا هرکس هر جايي مي نشست و همه با هم همدم و هم صحبت مي شدند. اين يکرنگي برايم جالب بود زيرا با آنچه در گذشته تجربه کرده بودم تفاوت بسيار داشت.مرد کليددار را بارها ديده بودم که در کافه تريا فنجان هاي کثيف شده را مي شست يا ماشين ظرفشويي را خالي مي کرد و قهوه دم مي کرد. با اينکه اين کارها نوبتي بود، به نظر مي آمد مرد کليددار جاي هر کسي را که غايب بود پر مي کرد.من هر روز مرد کليددار را در راهرو يا در کافه تريا مي ديدم و با هم سلامي رد و بدل مي کرديم. سه ماه که از کار ما در اين انستيتو گذشته بود، کار پروژه به پايان رسيد و ما به انستيتوي تکنولوژي شيمي برگشتيم. روزي مسوول پروژه به من گفت سه شنبه هفته آينده ساعت 10 صبح بايد گزارشي راجع به پيشبرد کارمان به پروفسور ابزار دقيق ارائه دهيم. مدارک لازم براي اين گزارش را تهيه کرديم. سه شنبه کمي قبل از موعد به انستيتو ابزار دقيق رفتم. جاي ملاقات، کتابخانه انستيتو بود. وقتي به کتابخانه سر کشيدم ديدم مرد کليددار در آنجا نشسته است. به خود گفتم حتماً «سرايدار» خستگي در مي کند و وقتي پروفسور و مسوول پروژه بيايند از اينجا خواهد رفت. ترجيح دادم بيرون کتابخانه باشم تا همکارم، مسوول پروژه، بيايد. راس ساعت 10 مسوول پروژه سر رسيد و از من پرسيد «هانس» آمده است. من گفتم سرايدار در کتابخانه نشسته است اما پروفسور آنجا نيست. من کسي را که - طبق تجربيات گذشته ام - شمايل يک پروفسور بر او برازنده باشد نديده بودم و مشتاق بودم بدانم چه کسي پروفسور و رئيس انستيتو است. مسوول پروژه ابرو در هم کشيد. وقت شناسي در سوئد يک خصلت همگاني است. چه اتفاقي افتاده است که پروفسور سر وقت نيامده باشد. ما با هم به طرف کتابخانه رفتيم. وقتي وارد شديم، مسوول پروژه رو برگرداند و گفت «هانس که اينجاست.» با کمال تعجب ديدم مسوول پروژه با مردي که من او را به عنوان سرايدار مي شناختم، دست داد و من را به عنوان همکار در پروژه معرفي کرد. يکباره متوجه شدم همان مرد کليدداري که بارها او را در انستيتو ديده بودم و پنداشته بودم سرايدار است، خود پروفسور و رئيس انستيتو بوده است. اشتباه من ناشي از تجربيات گذشته ام بود. فکر مي کردم يک پروفسور بايد قيافه يي شق و رق داشته باشد و در محيط دانشکده اش همه به او احترام ويژه بگذارند و در رابطه اش با اطرافيان نشان رئيس و مرئوس ديده شود. هانس هيچ يک از اين ويژگي ها را نداشت. لباس و ظاهرش و حرکات و رفتارش هرگز او را از ديگران متمايز نمي کرد. تمايز او با ديگران در فکر و ذهنش و علم و دانش او بود، چيزي که ظاهراً به چشم نمي آمد. او هم درجه علمي و سمت خود را به رخ ديگران نمي کشيد.اين نوع تواضع در رفتار در سوئد بسيار رايج است و از اين نمونه ها در همه جا ديده مي شود. اين گونه رفتار باعث مي شود محيط کار بسيار دوستانه و خالي از تعارفات و چاپلوسي باشد. در کشورهاي عقب افتاده القاب و عناوين وسيله يي براي نشان دادن شخصيت افراد است؛ شخصيتي که در بيشتر موارد خالي از واقعيت است. حتي بسياري مي کوشند، با کسب مدارک دانشگاهي قلابي وسيله يي براي ابراز شخصيت خود پيدا کنند و با تکيه بر اين شخصيت کاذب، پست و مقام به دست آورند. تب آويز شدن به القاب و عناوين در کشورهاي عقب افتاده چنان داغ است که يکي از ويژگي هاي اين جوامع به شمار مي آيد. هرچه مردم نا آگاه تر باشند، کارايي تيترها و عناوين بيشتر است. در جوامع عقب افتاده القاب و عناوين وسيله يي براي نشان دادن برتري و کسب امتياز است. اين برتري و امتياز هميشه در جهت سوءاستفاده از امکانات جامعه به نفع صاحبان عناوين و به ضرر مردم بي نام و نشان جامعه است. چند سال پيش براي شرکت در يک کنفرانس در يک کشور اروپايي بودم. آنجا با تعدادي از ايرانيان که براي شرکت در کنفرانس آمده بودند، آشنا شدم. يک شب در جمع ايرانيان در يک رستوران حضور داشتم. خانمي که او را خانم دکتر صدا مي کردند در صندلي کنارم نشسته بود. دلم مي خواست بدانم اين خانم دکتر در چه رشته يي تخصص دارد. وقتي از او راجع به تخصص اش پرسيدم، تکاني خورد و در حالي که به آن سوي ميز چشم دوخته بود چيزي را به زبان آورد که من متوجه نشدم. به نظر مي آمد سوال نا بجايي کرده باشم. يکي از همراهان که در طرف مقابل نشسته بود و پرسش من را شنيده بود به داد آن خانم رسيد. او در حالي که به گوشه يي از ميز اشاره مي کرد در پاسخ من گفت؛ «ايشان خانم آقاي دکتر... هستند.» من که سال ها از اين تعارفات دور بودم، نمي دانستم به همسر يک پزشک لقب خانم دکتر اطلاق مي شود. برخي از هموطنان ما با اينکه سال ها در خارج از کشور خود زندگي کرده اند اما همچنان بر عادات و رفتار اجتماعي گذشته خود دل بسته اند. آنها با يدک کشيدن القاب قديمي خود يا القاب تازه ساخته مي کوشند به اطرافيان خود فخر بفروشند.
کار ننگ نيست
در سوئد همه گروه هاي شغلي مورد احترام هستند. هرکس به کاري که مي کند چون با علاقه خودش انتخاب کرده است به آن افتخار مي کند. رفاه و آسايش در جامعه نتيجه مجموعه کاري است که همه گروه هاي شغلي انجام مي دهند. هر کاري در جاي خودش ضرورت دارد. وقتي يک بار رفتگران اعتصاب مي کنند و آشغال ها در خيابان ها انباشته مي شود آن وقت مي بينيم کار اين گروه شغلي چقدر مهم است. آنها با رفتگري از آلودگي محيط زندگي جلوگيري مي کنند. فعاليت روزمره آنها در جهت پيشگيري از پخش عوامل بيماري زا است. پس کار رفتگران از کار يک پزشک کم ارزش تر نيست. يک پزشک جان تعداد محدودي را که بيمار شده اند نجات مي دهد و يک رفتگر جان بسياري را از مريض شدن محفوظ مي دارد. به همين دليل رفتگران در سوئد نيز مانند ساير گروه هاي شغلي از احترام و از حقوق و مزاياي مناسب براي يک زندگي راحت برخوردارند. رفتگري که چند سالي در محله ما زندگي مي کرد، داراي اتومبيل شخصي، خانه ويلايي و قايقي بود که تعطيلات با آن به گردش و ماهيگيري مي رفت. زندگي او داراي همه امکانات رفاهي بود. او و خانواده اش از بهداشت و درمان و مرخصي و بيمه و بازنشستگي نيز مثل هر شاغل ديگري برخوردار بودند.
سوئدي ها از دوران کودکي به بچه ها مي آموزند که به کار بپردازند. بچه هاي مدارس از دوران اول دبيرستان مي کوشند در تابستان ها کار کنند. عده يي در رستوران ها و مغازه ها کار مي کنند. برخي هم به استخدام شهرداري در مي آيند. آشغال خيابان ها را جمع مي کنند و نظافت شهر را بر عهده مي گيرند. برخي جاي رفتگراني را پر مي کنند که براي استراحت و گردش به مناطق ييلاقي سوئد يا به جزاير قناري رفته اند يا در سفرهاي دور اروپا به سير و سياحت مشغولند. رئيس شغلي من که يک شخصيت علمي برجسته و مورد احترام بود يک روز سر ميز صبحانه براي همه همکاران شروع به صحبت کرد. او از جشن دامادي پسرش که روز قبل در آن شرکت کرده بود تعريف مي کرد. او از عروس يوناني تبار گندمگون سيه گيسوي خوش اندامش سخن ها داشت. پوست گندمگون و موي سياه براي سوئدي ها خيلي جذاب است زيرا در اينجا کمياب بوده است و هرچه کمياب است بهاي بيشتري دارد. به همين خاطر در کشورهايي که رنگ سياه غالب است، فرشته ها را با پوست روشن و موي بور نقاشي مي کنند و در کشورهاي شمال اروپا که رنگ سياه کمياب است، فرشته ها گندمگون و سيه گيسو مي شوند. رئيس به صحبت هايش ادامه داد و خانواده عروس را معرفي کرد. او گفت «پدر عروسم بيکار است اما آدمي مهربان و خونگرم است. مادر عروسم نظافتچي است و آدم پرکاري است که در طول جشن ديروز يک ريز مي رقصيد. عروسم هم سال آخر دبيرستان است.» او از غذاهاي خوشمزه و موسيقي دل انگيز يوناني به خوبي ياد مي کرد. براي رئيس من هرگز مهم نبود پدر و مادر عروسش چکاره اند. مهم رفتار و منش آنها بود و بس. در رابطه اجتماعي يک رفتگر گشاده رو، صدبار بهتر از يک پروفسور عبوس است. شغل هر يک از بچه هاي رئيس من به خوبي نشان مي دهد هر کدام از آنها به دنبال شغلي رفته اند که بيش از هر شغل ديگري آن را دوست دارند. وقتي انسان از آنچه انجام مي دهد راضي باشد، زمينه رشد و پيشرفت در آن کار را فراهم کرده است. داماد روز پيش تکنسين ساختمان بود. دختر رئيسم مهتر شده بود و در يک کلوپ اسب سواري اسب ها را تر و خشک مي کرد. پسر ديگرش معلم بود و دختر ديگرش مهماندار هواپيما. با اينکه همه امکانات براي تحصيلات بيشتر در اختيار آنها بود، هيچ کدام دنبال تحصيلات دانشگاهي نرفته بودند. شرط داشتن يک زندگي خوب در سوئد مدارک دانشگاهي نيست.
همکار ديگري داشتم که يکي از کارشناسان معروف در اشعه ايکس به شمار مي رفت و مدير پروژه نوسازي دستگاه هاي تصويربرداري پزشکي در سوئد بود. او همين که 60 ساله شد از کارش کناره گرفت و خود را با حداقل حقوق بازنشستگي بازنشسته کرد و به اسپانيا رفت. بعد از چند هفته براي ما و همکاران سابقش اي ميل فرستاد و با خوشحالي خبر داد که کار مورد علاقه اش را پيدا کرده است. او در يک باشگاه اسب سواري مهتر شده بود و به نگهداري اسب هاي آن باشگاه مشغول بود. با دريافت اين خبر هيچ کس شگفت زده نشد بلکه بسياري کار او را ستودند زيرا مهم ترين چيز اين است که انسان از آنچه دارد و آنچه مي کند راضي باشد. يک خانم روزنامه نگار مشهور و موفق سوئدي که پس از سردبيري چند روزنامه مالي در سوئد به مدير کلي سازمان صنايع سوئد منصوب شده بود، در سن 50 سالگي همه مشاغل اداري و رسمي خود را ترک کرد. او در سفري به مصر دريافت از کار کردن با صنايع دستي آن کشور به ويژه کوزه هاي شيشه يي لذت مي برد. وقتي به سوئد برگشت تصميم گرفت به خريد و فروش صنايع دستي مصري بپردازد. او يک بوتيک در اين ارتباط باز کرد و کار پررونقي را به راه انداخت. او تصميم گرفت بخشي از سود به دست آمده را صرف کمک به کارکنان صنايع دستي در مصر کند و بخش ديگر را براي ياري دادن به کودکان خياباني در قاهره بپردازد.اينها همه نشان مي دهد در يک جامعه دموکراتيک و آزاد که همه از امکانات اوليه زندگي برخوردارند، جايي براي فخرفروشي و بازي با القاب و عناوين نيست. معيار ارزشگذاري، رفتار و کردار آدم هاست و نه تيترها و القاب و عناوين دهن پرکن. مردم به کاري که به آن علاقه مند هستند مي پردازند و به دنبال نام و شهرت نيستند. کسي از مدارک و مرتبه تحصيلي براي اعمال نفوذ در جامعه استفاده نمي کند و آن را وسيله يي براي برتري طلبي و تحقير ديگران قرار نمي دهد. در چنين جامعه يي وارستگي هاي رفتاري به عنوان اخلاق نيکو نهادينه مي شود و همه مردم از هر قشر و گروهي در بهتر سازي محيط زندگي براي همگان سهيم هستند.وقتي زندگي شغلي سوئدي ها را با زندگي شغلي برخي مليت هاي ديگر مقايسه کنيم، مي بينيم سوئدي ها کار مي کنند براي اينکه زندگي کنند. يعني هدف، داشتن يک زندگي راحت است و کار و فعاليت هاي شغلي در خدمت آن هستند. برعکس در بسياري از کشورها دشواري هاي امرار معاش به گونه يي است که مي توان گفت مردم زندگي مي کنند براي آنکه کار کنند.
منبع:

12.03.2009

لیست حوزه های پژوهشی جامعه شناسی


1ـ روش شناسی
2ـ روش هاي تحقيق كمي
3ـ روش هاي تحقيق كيفي
4 ـ كاربرد نرم افزارهای کمی و کیفی در پژوهش های اجتماعی
5 ـ جامعه شناسي فناوری اطلاعات
6 ـ جامعه شناسي فضای سایبری
7 ـ جامعه شناسي جهاني شدن
8 ـ جامعه شناسي شبكه هاي اجتماعي
9 ـ جامعه شناسي ارتباطات و رسانه ها
10ـ جامعه شناسي توسعه
11ـ حامعه شناسي شهري
12 ـ جامعه شناسي گردشگری
13ـ جامعه شناسي سينما
14ـ جامعه شناسي حيوانات
15 ـ جامعه شناسي گروه هاي اجتماعي
16ـ جامعه شناسی خرافات و جادو
17ـ فلسفه علوم اجتماعی
18ـ جامعه شناسی رایانه ای
19ـ جامعه شناسی آینده
20 ـ جامعه شناسی خلاقیت و نو آوری
21ـ جامعه شناسی موسیقی
22ـ جامعه شناسی هکر ها
23ـ جامعه شناسی کارآفرینی
24ـ جامعه شناسي تغييرات اجتماعي
25 ـ جامعه شناسی وب
26ـ جامعه شناسي فرهنگ
27ـ جامعه شناسي پزشكي و سلامت
28ـ جامعه شناسي صنعتي
29ـ جامعه شناسي جنسيت
30ـ جامعه شناسي انحرافات
31ـ جامعه شناسي نظري
32ـ جامعه شناسي سازمان ها
33ـ ـ جامعه شناسي جامعه اطلاعاتي/شبکه ای
34ـ جامعه شناسي جهان سوم
35ـ جامعه شناسي جرم
36ـ جامعه شناسي ورزش
37ـ جامعه شناسي جواني
38ـ جامعه شناسي علم و معرفت
39ـ جامعه شناسي دين
40 ـ جامعه شناسي جنبش هاي اجتماعي
41 ـ جامعه شناسي آموزش
42 ـ جامعه شناسي ايلات و عشاير
43 ـ جامعه شناسي روستايي
44 ـ جامعه شناسي جنگ و نيروهاي نظامي
45 ـ جامعه شناسي ادبيات
46 ـ جامعه شناسي حقوق
47 ـ جامعه شناسي كار و شغل
48 ـ جامعه شناسي سالخوردگي
49 ـ جامعه شناسي اقتصادي
50 ـ جامعه شناسي جرم و جنايت
51 ـ جامعه شناسي گروههاي تبهكار
52 ـ جامعه شناسي احزاب
53 ـ جامعه شناسي سازمانهاي غير دولتي
54 ـ جامعه شناسي محيط زيست
55 ـ جامعه شناسي كنترل اجتماعي
56 ـ جامعه شناسي تعاون
57 ـ جامعه شناسي رفاه اجتماعي
58 ـ جامعه شناسي اقوام و نژادها
59 ـ جامعه شناسي مهاجرت
60 ـ جامعه شناسي تبليغات
61 ـ جامعه شناسي مد و مدگرایی
62ـ جامعه شناسي زنان و فمنيسم
63 ـ جامعه شناسي جهان سوم
64ـ جامعه شناسي عواطف و هيجانات
65 ـ جامعه شناسي رياضياتی
66 ـ جامعه شناسي مسايل اجتماعي
67ـ جامعه شناسي سياسي
68ـ جامعه شناسی امنیت
69ـ جامعه شناسي انقلاب
70ـ جامعه شناسی تطبیقی
71ـ جامعه شناسی کار و شغل
72ـجامعه شناسی خواب
73ـ جامعه شناسي قشرها و نابرابري هاي اجتماعي
74ـ جامعه شناسی غذا
75ـ جامعه شناسی بدن
76ـ جامعه شناسی زمان
77ـ جامعه شناسی معماری
78ـ جامعه شناسی کودکی
79ـ جامعه شناسي خانواده
80 ـ جامعه شناسي هنر
81 ـ جامعه شناسی جمعيت
82 ـ جامعه شناسی اوقات فراغت
83 ـ جامعه شناسی دیداری
84 ـ جامعه شناسی زیستی
85 ـ جامعه شناسی حافظه
86ـ جامعه شناسی سالخوردگی
87 ـ جامعه شناسی بالینی
88 ـ جامعه شناسی تروریسم
89 ـ جامعه شناسی فاجعه و بلایای طبیعی
90ـ روانشناسي اجتماعي
91ـ جامعه شناسي اقتصادي
92ـ جامعه شناسی تنبیه و تشویق
93ـ جامعه شناسی تاریخی
94ـ جامعه شناسی دولت
95 ـ جامعه شناسی مادری
96ـ جامعه شناسی پدری
97 ـ جامعه شناسی عدالت
98ـ جامعه شناسی هویت
99ـ جامعه شناسي خاورمیانه
100ـ روش تحقیق تلفیقی

11.19.2009

آموزش و توسعه: کتاب جدید دکتر سرکارآرانی



كتاب "آموزش و توسعه" اثر دکتر عباس معدن دار آرانی و دکتر محمد رضا سرکار آرانی و با مقدمه‌ پرفسور محمد نقی زاده از سوي نشر ني به بازار كتاب عرضه شد. نوشته زير را نویسندگان این کتاب برای معرفی آن تدوین کرده‌اند:


اولین بار آدام اسميت با ارائه پيشنهادي درباره رابطه آموزش با سرمايه انساني پيشگام
طرح مباحثي شد كه سال ها پس از آن به صورت مجموعه اي ازپژوهش هاي علمي
در قالب دانش "اقتصاد آموزش" اهميت و جایگاه خود را پیدا کرد. آگاهي معطوف به
درك رابطه بين آموزش با رشد اقتصادي باعث شده است كه بسياري از مردمان، پيشرفت و رفاه خود و جامعه را در آن جستجو كنند و نهضتي عظيم براي دستيابي هرچه بيشتر به دانش، بينش،اندیشه ، مهارت و اطلاعات پديدار شود. بنابراين كشورهاي پيشرفته و در حال توسعه تاحدود زيادي وامدار اقتصادداناني هستند كه اين بينش را در فرايند توسعه ترويج می کنند.
رسالت آگاهي بخشي دانشمندان علوم اجتماعي و اقتصادی و يافته هاي پژوهش هاي بيشتر نشان مي دهند كه لازم است ابعاد، پيچيدگي ها و مسائل متعددي تبین شود تا نقش و جايگاه آموزش در اقتصاد به روشنی تجزیه و تحلیل شود. به علاوه هر گام جديد، اين واقعيت را بيش از پيش مورد تأكيد قرار مي دهد كه لازم است همگان، به ويژه برنامه ريزان و سياست گذاران آموزشي و مدیران و برنامه ریزان توسعه بايد يافته هاي دانش اقتصاد آموزش را مورد توجه قرار دهند و بر اساس آن راهبردهای توسعه آموزش های عمومی و عالی را تعیین کنند.
عليرغم پژوهش هاي زيادي كه در نيم قرن اخير، به ويژه در كشورهاي پيشرفته درباره اقتصادآموزش انجام شده است، هنوز اين رشته علمي جوان است. اقتصاد آموزش به این دلیل که از یک سو به مقايسه نظام هاي اقتصادي سازمان های آموزشی و از دیگر سو به كاركردهای اقتصادی نظام هاي آموزشي می پردازد و تأثيرمتقابل دو عامل اقتصاد و آموزش را بر يكديگر مورد سنجش و بررسي قرار مي دهد، به دانشي بين رشته اي تبديل شده است.
ويژگي بين رشته‌اي اقتصاد آموزش در این است که به پژوهشگران و متخصصاني نیازدارد كه با هر دو حوزه معرفتي اقتصاد و آموزش آشنا باشند. اقتصاددانان آموزشی تلاش مي‌كنند همچون روان شناسان، جامعه شناسان، برنامه ريزان توسعه و مديران آموزشي ازنگاه مربي، ولي از زاويه دانش اقتصاد فرایند خلق مهارت ها و توانمندسازی انسان را درك كنند و توضيحي براي آن بيابند. اقتصاد آموزش بيش از هرچيز علاقمند به درك رابطه بين آموزش، رشد اقتصادي، اشتغال و توزيع درآمد است. همچنين نظام هاي آموزشي به مثابه سازمان هايي اقتصادي از لحاظ كارايي، اثربخشي و بهره وري مورد توجه پژوهشگران اقتصادی قرار مي گيرند. مطالعه كارايي، اثربخشي و بهر ه وري از ابعاد دروني – همچون پيشرفت تحصيلي، مطالعه تعداد مردودين و عدم موفقيت آموزشي و توجه به نتايج تحصيلي و موفقيت – وابعاد بيروني –بهره وري، حقوق و دستمزد و به ويژه نرخ برگشت سرمايه – باعث طرح مباحث بسياري در ميان اقتصاددانان آموزشی شده است.
تغييرات شگرف و رقابتي كشورهاي جهان در دستيابي هر چه سريع تر به توسعه اقتصادي ورفاه اجتماعي و تأثيراين تحولات بر ابعاد مختلف فرهنگی واجتماعي در سه دهه ي اخير در ايران، باعث شده است كه توجه به نقش و كاركردهاي آموزش عمومي و عالي از توجه بيشتري برخوردار شود. افزايش نقش نظام آموزشي در پويايي حيات فرهنگی و نوسازی اجتماعي، ضرورت توجه به كاركردهاي اقتصادي و"تجزيه و تحليل هزينه – فايده"آن را براي دولت و مردم مضاعف كرده است. چرا كه افزايش تقاضاي اجتماعي براي آموزش، حجم هزينه هاي آموزشي در بودجه دولت و خانوار را افزايش داده است و گسترش دوره هاي مختلف تحصيلي و افزايش جمعيت تحت پوشش و به ويژه تمايل و گرايش شديد مردم به دستيابي بيشتر به مدارك و مدارج تحصيلي بالاتر بستري فراهم آورده است كه آگاهي از ابعاد اقتصادي نظام آموزشي را براي والدين، معلمان، مديران و برنامه ريزان آموزشي اجتناب ناپذير مي كند.
درس"اقتصاد آموزش"از دروس مهجور دانشکده های اقتصاد و علوم تربيتي دانشگاه های ایران است كه به صورت دو یا سه واحد درسي براي دانشجويان دوره كارشناسي با همين نام و دو واحد درسي با عنوان "مباني اقتصادي و اجتماعي آموزش" براي دوره‌هاي كارشناسي ارشد برخي از گرايشهاي رشته علوم تربيتي ارائه مي شود. از آنجا که كتاب هاي مرتبط با اين درس در ايران زیاد نیست و بعضاً با رويكرد اقتصادي محض یا تحليل هاي پيچيده رياضي نوشته شده اند، نويسندگان كتاب حاضر تلاش كرده اند مباحثي را مطرح كنند كه به صورت عيني تري كاركردهاي اقتصادي نظام آموزشی و ارتباط آن با توسعه را روشن سازد. به همين دليل سعي شده است كه حتي الامكان مباحث نويني درباره ارتباط متقابل آموزش ، اقتصاد و توسعه- به تفكيك سطوح تحصيلي از پیش دبستانی تا آموزش عالی- مطرح شود و از ارائه تجزيه و تحليل هاي رياضي محض پرهيز، يا به حداقل آن بسنده شود.
مباحث نوين اقتصاد آموزش، اقتصاد و توسعه و سازماندهي آن درپنج بخش عمده و نوزده فصل جداگانه، اين امكان را فراهم مي آورد كه كتاب برای دانشجویان و استادان درس"اقتصاد آموزش"، "مباني اقتصادي و اجتماعي آموزش"، "توسعه اقتصادی" و "برنامه ریزی اقتصادی و توسعه" در دوره هاي كارشناسي و كارشناسي ارشد گرايش هاي مختلف رشته هاي علوم تربيتي و اقتصاد منبع تدریس و پژوهش مناسبی باشد.
بخش اول كتاب به مطالعه نظريه هاي مشهور اقتصادي براي تجزيه و تحليل كاركرد اقتصاديآموزش مي پردازد. اين بخش در چهار فصل تنظيم شده است و مشهورترين نظريه هاي حوزهاقتصاد آموزش را تبيين مي كند. نظريه سرمايه انساني (آموزش به مثابه سرمايه گذاري)، نظريه سرند (آموزش به مثابه ابزار رتبه بندي منابع انساني)، نظريه فيلتر(آموزش به مثابه نشانگر تشخيص توانايي ها) و نظريه هشدار دهنده (آموزش به مثابه توانايي حرفه اي براي رقابت در بازار كار) ازجمله نظريه هاي اقتصادي براي تحليل كاركردهاي آموزش هستند كه ضمن مطالعه مقايسه اي آنها محدوديت ها و چالش هاي هر يك از نظريه ها نيز تبيين می شود.
بخش دوم به بررسي ارتباط متقابل و شكل هاي مختلف سرمايه مي پردازد.
مطالعه ارتباط سرمايه طبيعي با آموزش و نقش متقابل آنها در تشكيل سرمايه ملي و ميزان توليد ناخالص ملي در كشورهاي مختلف موضوع مباحث فصل پنجم است.
در فصل ششم ارتباط آموزش و سرمايه انساني و منافع فردي (خصوصی) و اجتماعي آن تبيين مي شود و به نقش محوري انسان در توسعه اقتصادي – اجتماعي همه جانبه و پايدار مي پردازد.
فصل هفتم با رويكردي جامعه شناختي به تحليل ارتباط فرهنگ با آموزش و پيامدهاي اقتصادي آن براي توسعه پايدار مي پردازد.
در فصل هشتم بر نقش آموزش در حفظ و افزايش سرمايه اجتماعي براي شكوفايي اقتصادي تاکید مي شود.
بخش سوم كاركردهاي اقتصادي دوره هاي آموزشي (پيش دبستان، آموزش ابتدايي، متوسطه، فنی و حرفه ای وآموزش عالي) را تجزيه و تحليل مي كند.
در فصل نهم جايگاه اقتصادي – اجتماعي آموزش پيش دبستاني و كاركردهاي اقتصادي آن در جوامع مختلف مطالعه مي شود.
اقتصاد آموزش دوره ابتدايي موضوع مطالعه فصل دهم است. در اين فصل به ويژه با توجه به برنامه يونسكو براي ترويج آموزش ابتدايي با عنوان "آموزش براي همه"، تصوير روشن‌تری ازكاركردهاي اقتصادي آموزش ابتدايي در كشورهاي توسعه يافته و در حال توسعه ارائه مي شود. در فصل يازدهم اقتصاد آموزش متوسطه با توجه به رشد كمي و كيفي آن در دهه هاي گذشته مطرح و ديدگاه هاي مختلف درباره نقش آن در فرايند نوسازي اقتصادي كشورهاي مختلف به ويژه جوامع در حال توسعه، تجزيه و تحليل مي شود.
فصل دوازدهم به تجزيه و تحليل اقتصادي آموزش عالي با توجه به ميزان رقابت در بازار كار، كيفيت دانش آموختگان دانشگاه ها و مؤسسات آموزش عالي و کیفیت تقاضا و رقابت در بازارمي پردازد.
در اين فصل از منظر برنامه ريزي آموزشي كاركردهاي اقتصادي آموزش عالي، كيفيت تقاضاي اجتماعي، تغييرات ساختاري در آموزش عالي، نوسازي اقتصادي، اقتصاد دانش و پيامدهاي ترويج و افزایش دسترسی بیشتر به آموزش عالي تبيين مي‌شود.
بخش چهارم به مطالعه سازوكار نحوه و ميزان تأثير نظام آموزشي بر نظام اقتصادي مي‌پردازد.
رابطه آموزش با ميزان و كيفيت بهر ه وري نيروي كار و نظريه هاي اقتصادي مهم در اين زمينه،موضوع بررسي هاي فصل سيزدهم است.
در فصل چهاردهم پيامدهاي اجتماعي و اقتصادي نخبه گرايي و نقش نظام آموزشي در ترويج يا تعديل آن، به ويژه با توجه به الگوي رقابت دانش آموختگان در بازار كار بررسي مي شود. نهضت كوچك سازي دولت ها و ترويج خصوصي سازي در همه ابعاد زندگي و از آن جمله آموزش، موضوع مباحث فصل پانزدهم است. در فصل شانزدهم تأثير دوره هاي آموزش پيش از خدمت و ضمن خدمت نيروي كار در افزايش توانايي حرفه اي، درآمد و كيفيت حضور آنها در بازاركار رقابتي بررسي مي شود.
بخش پنجم چالش هاي اقتصادي نظام آموزش عمومي ، متوسطه و آموزش عالي و تأثير آنها بر كيفيت آموزش و ميزان برابري و دسترسي به فرصت هاي تحصيلي را بررسي مي كند.
در فصل هفدهم كارايي و كيفيت آموزش در ارتباط با چالش هاي اقتصادي نظام هاي آموزشي مطالعه مي شود و مباني نظري آنها همراه با مقايسه‌اي بين‌المللي تبيين مي‌گردد.
فصل هجدهم به حقوق و مزایای معلمان به مثابه يكي از رايج ترين چالش های اقتصادي آموزش به ويژه در كشورهاي جهان سوم مي پردازد. تأثيرحقوق و دستمزد كارگزاران آموزشي بر انتخاب شغل معلمي در بازار اشتغال و زندگي حرفه اي آنها و پيامد مهم آن براي كيفيت آموزش در کشورهای مختلف جهان موضوع اصلي مباحث اين فصل است.
تنگناهاي اقتصادي نظام آموزشي، تفاوت رويكردهاي كارشناسان اقتصادي و آموزشي در تخصيص منابع مالی به آموزش، نگاه مصرفي يا سرمايه اي به آموزش و ترويج نگاه به آموزش به مثابه كالايي براي مبادله يا گسترش فضيلت هاي فردي و اجتماعي موضوعاتي است كه در فصل نوزدهم مورد بررسي قرار گرفته اند.
طرح مباحث گسترده در باره روابط متقابل اقتصاد و آموزش در این كتاب، كوششي براي تبيين گستره وسيع دانش بین رشته ای اقتصاد آموزش است و انتظار می رود بتواند فرصتي براي طرح آراء، تجربه ها و نظريه هاي نوینی در باره آموزش و توسعه براي جامعه علمي كشور به ويژه در حوزه علوم اجتماعي فراهم سازد. لذا، مطالعه آن به همه كساني كه با نظام آموزشي ايران سروكار دارند و از نگاه مربي، معلم، مدير، كارگزار آموزشي و برنامه ریزتوسعه به آموزش عمومی و آموزش عالي مي نگرند و می خواهند به تجزيه وتحليل اقتصادي آموزش، و نقش آموزش در توسعه بپردازند، توصيه مي شود.
از آقاي پرفسور محمد نقي زاده استاد دانشگاه ميجي گاكواين ژاپن كه با بلندنظري پيشنهادنويسندگان براي نگارش مقدمه اي بر كتاب را پذيرفت و با دانش و بينش ژرف خود مطالب كتاب را مطالعه كرد و بر آن مقدمه اي غني نگاشت - كه نه تنها از نظر بررسي علل عقب افتادگي جهان سوم در نظريه پردازي در حوزه دانش اقتصاد و توسعه، و مطالعات موردي توسعه ژاپن و آسياي جنوب شرقي جنبه آموزشي دارد، بلكه راهنماي پژوهشي براي پژوهشگران اين رشته علمي در ايران برای تولید نظریه های توسعه اقتصادی و اجتماعی است -سپاسگزاري مي شود.
ايشان در اين مقدمه چشم انداز تازه اي فراسوي علاقه مندان براي صورت بندي مسائل توسعه اقتصادي ایران و كوشش براي تجزيه و تحليل آن ها قرار مي دهند، از مرور صرف نظريه هاي اقتصادي انتقاد مي كنند و ضرورت تلاش براي دست يابي به مكتب فكري براي توسعه اقتصاد و اجتماعی ايران را با تعبير" توسعه را چون پرواز بياموز، نظريه به تنهایی چون پرنده، مردني است" تبيين مي كنند، به ویژه آنجا که به صراحت می نویسند:"هیچ نسخه جهان شمولی برای توفیق همه جوامع در راه توسعه با استناد به یافته‌های علم اقتصاد وجود ندارد و اگر چنین قابلیتی در کاربست این علم وجود داشت كشورهای بسیاری همچون ایران می توانستند با بهره گیری از منابع طبیعی سرشار خود از نتایج این علم بهره مند شوند و هم اکنون در گروه کشورهای توسعه یافته با شند. بنابراين می توان گفت که توسعه امکان پذیر است ولی مستلزم به كارگيري چشم اندازهای فراگیر، برنامه جامع و تلاش همه‌جانبه و خستگي‌ناپذير آحاد مردم و دولت واز آن جمله اقتصاددانان و فرهیختگان علوم اجتماعی از وجه نظری و عملی است.
عوامل بازدارنده توسعه ايران و عقب ماندگی آن امري است عيني و ریشه های آن در همین جامعه نهفته است. لذا شناخت این عوامل و تلاش برای نظریه پردازی بر اساس واقعیت‌های مسلم این جامعه تنها راه مقابله با روند تشدید عقب ماندگی ها و اصلاح آن در جهت پيشرفت است. به باور نگارنده توسعه ايران تا فرارسیدن مکتب فکری فرهیختگان علوم اجتماعی و اقتصادی برای توسعه ایران به تاخیر خواهد افتاد. با اقتباس شتابزده از نظریه های وارداتی و راه حل های بومی دیگران بعید است راهی به رهایی از مسائل اقتصادی ایران گشوده شود.
بدون شك علوم اجتماعي، همانند علوم تجربی دارای وجوه جهان‌شمولند، اما هنگامي که یافته های علوم اجتماعي براي جوامعي با زمينه‌هاي اجتماعي- فرهنگي، تاريخي و فکری- فلسفی دیگري به‌کاربرده مي‌شوند، بعضاً نتايج متفاوتي به ‌دست می‌دهند. به همین خاطر است که سیاست‌ها و برنامه‌های توسعه اقتصادی علیرغم همگونی وجه نظری آنها، همسانی عوامل مادی-انسانی در دسترس یا روابط تولیدی مشابه در بین بعضی جوامع، در فرايند مدل سازی، سیاست‌گذاری و اجرا (برنامه ای یا مبتنی بربازار)، مفاهیم اصلی خود را از فرهنگ و اندیشه غالب جامعه مورد نظر كسب مي‌كنند و تحت تأثير نظام ديوان سالاري، رفتار بخش خصوصی و دولت، نظام آموزش عمومی و عالی، و طرز تلقي، نگرش و نگاه آحاد مردم آن جامعه به زندگي در جهان واقع قرار مي‌گيرند. بنا بر این به نظر می رسد زندگی ما -ایرانیان- در قرن بیست و یکم داراي نشانگرهايي از کیفیت زندگی انسان قرن بیست و یکمی نیست. لذا برای فهم وضعیت یک جامعه باید به "تقویم تاریخی، فکری، اجتماعی و فرهنگی" آن كشور توجه نمود تا وضعیت آن جامعه برحسب میزان شاخص های توسعه روشن شود" (مقدمه کتاب، صص 22-26).
نويسندگان كتاب از آموزش هاي ژرف و راهنمايي هاي سخاوتمندانه پروفسور نقی زاده برخوردار بودند و بارها ازتوصيه هاي دقيق و انديشه هاي عميق او بهره مند شدند، لازم است از ايشان به خاطر توجه وراهنمایی ها ی قابل تحسيني كه به فعاليت هاي علمي نويسندگان داشتند تشكر و قدرداني شود.
آقاي مهندس عبدالحسين نفيسي صاحبنظر برجسته و نام آشنای پژوهشگران و مروجان دانش اقتصاد آموزش در ایران، با علاقه دست نوشته هاي اوليه اين اثر را مطالعه كردند وتوصيه ها و راهنمايي هاي اثربخشي به ويژه در ارتباط با نحوی سازماندهي محتوا و ساختار كتاب به نويسندگان ارائه دادند، از ايشان كه در فرايند تحول فكري نويسندگان براي تدوين اين اثر نقش سازنده و عمده اي داشته اند، سپاسگزاري مي شود.
خانم دكتر پروين عباسي عضو هيات علمي دانشگاه پيام نور و آقاي ابوالفضل بختياري متن نهايي اين اثر را پيش از چاپ مطالعه كردند و با كنجكاوي هاي محققانه و پرسش هاي مؤثر خود باعث شدند كتاب با ظاهري آراسته تر و با لغز ش هاي كمتری به طبع برسد، از ایشان سپاسگزاري مي شود، و بالاخره نويسندگان لازم مي دانند ازهمکاران نشر نی به ویژه آقاي جعفر همايي كه به ضرورت تدوین وانتشاراین کتاب توجه و علاقه نشان دادند و امكان اين مهم را فراهم آورند، قدرداني كنند.
این اثر به پاس قدرشناسی از استاد فرزانه مرحوم دكتر حسين عظيمي آراني اقتصاددان فرهیخته و انديشمند برجسته‌اي كه همواره در جست و جوي الگويي اثربخش براي توسعه ايران بربنياد بازسازي آموزش و نوسازي فرهنگ بود، به وی تقدیم شده است.
=================================================================
مطالعه این کتاب به تمام معلمان، پژوهشگران، مدیران، اقتصاد دانان، آموزش شناسان، جامعه شناسان، سیاست گذاران و متخصصان برنامه ریزی درسی و آموزشی و بویژه دانشجویان رشته های آموزش، اقتصاد آموزش(عالی)، اقتصاد و جامعه شناسی توسعه، پیشنهاد می شود.
لینک های مرتبط:

11.08.2009

گزارش نخستین کنفرانس بین المللی مدیریت سرمایه فکری




سایت نخستین کنفرانس بین المللی مدیریت سرمایه فکری که آماده می شود، از اولین کسانی هستم که به همکاران جوانم به خاطر طراحی و برنامه نویسی سایت تبریک می گویم. اولین قسمتی که از آن بازدید می کنم، صفحه مربوط به اعضای کمیته علمی است: بیشترشان را نمی شناسم اما به نظر می رسد تنوع تخصصی و دانشگاهی قابل توجه است. هر بار که این صفحه را می بینم متوجه
می شوم که تعداد اعضا بیشتر می شود و آن را مثبت ارزیابی می کنم. به روز های برگزاری کنفرانس نزدیک می شویم. بروز رسانی سایت کند است و با اینکه هیچ مسولیتی در کنفرانس ندارم، این مورد را چندین بار تذکر می دهم و لزوم برگزاری کنفرانس خبری را یاد آوری
می کنم، زمان آن به اواخر شهریور موکول می شود. اواخر شهریور هم می شود و کنفرانس خبری فراموش می گردد. مشتاقانه منتطر اعلام نتایج ارزیابی مقالات هستم تا ببینم چه مقالاتی پذیرفته می شوند. نتایج که اعلام می شود تصور می کنم که بعضا" به جای مقالات، افراد پذیرفته شده اند. با این حال، قضاوت نهایی را برای روز های ارایه ی مقالات می گذارم. در انتخاب سخنرانان کلیدی نیز صاحب نطرانی از قلم افتاده اند. اما باز هم نباید عجله کرد.
شب برای انجام کاری به مرکز رشد فناوری اطلاعات و ارتباطات سر می زنم. چند نفر مشغول طراحی سن و آماده سازی سالن برای برگزاری مراسم افتتاحیه هستند. به نظر می رسد کمی دیر شده است و این کارها باید تا آن ساعت تمام می شد. مرکز را ترک می کنم تا روز بعد.
چهارشنبه 15 مهرماه سال 1388، ساعت 25: 9 دقیقه صبح است که به سالن کنفرانس(مرکز رشد) می رسم. بچه های مرکز میکروفون ها و لوازم دیگر را تست می کنند. آشفته می شوم که چرا باید راس ساعت 9:30 که قرار است برنامه کنفرانس آغاز شود، هنوز اینکار ها انجام می شود آن هم به صورت آزمایش و خطا. حدس دیشبم درست است. کار دکوراسیون دیر تمام شده و کارهای بعدی نیز با تاخیر انجامی می شود. ساعت 10 است و هنوز از افتتاحیه خبری نیست. استاد ثبوتی ـ رئیس دانشگاه تحصیلات تکمیلی علوم پایه زنجان را می بینم که از ردیف اول سالن چند بار با ناراحتی به ساعت خود اشاره می کند و به مسئول مربوطه می فهماند که بیش از این تاخیر نکنید. لحظاتی بعد کنفرانس با قرائت آیاتی از قرآن مجید آغاز می شود. قاری جهت تاکید بر مضمون، آیه را دو سه بار تکرار می کند. " اگر اين قرآن را بر كوهى فرو مى‏فرستاديم يقينا" آن [كوه] را از بيم خدا خاشع [و] از هم ‏پاشيده مى‏ديدى و اين مثل ها را براى مردم مى‏زنيم باشد كه بينديشند." من آن خشوع کوه را در حین شنیدن آیات در خود
نمی بینم، نمی دانم چرا. شاید دل ناپاک است و شاید هم خرد نا متعالی.
با پخش سرود کشورمان همه به پا می خیزند. سرود تمایل دارد که باز هم پخش شود اما با دست پاچگی مسئول کامیپوتر، به موقع قطع می شود. کنفرانس بین المللی است و من فکر می کنم که اگر حتی یک نفر از اعضای کنفرانس فارسی نداند، باید به زبان پیش فرض ـ انگلیسی ـ برگزار شود. مجری در پشت تریبون قرار می گیرد. کسی شبیه گردانندگان مراسم عروسی! جو کنفرانس ایشان را گرفته و به جای بروز رفتار های متعادل، جلف و چاپلوسانه صحبت می کند. ضمن خوشامد گویی به میهمانان و تعریف از دبیر و رئیس کنفرانس، از استاد ثبوتی می خواهد که به عنوان اولین سخنران کنفرانس کلام زیبای خود را ارایه دهد. استاد ثبوتی که هیچگاه از چاپلوسی خوشش نمی آید، با لحنی جدی به ایشان می گوید که شما از کجا فهمیدید کلام من زیبا خواهد بود؟
استاد ثبوتی ـ اختر فیزیک دان ـ به فارسی توضیح می دهد که به دلیل بین المللی بودن کنفرانس و حضور میهمانان خارجی، مطالب خود را به زبان انگلیسی ارایه خواهد داد. انگلیسی را بدون دست پاچگی، به صورت صریح و به لهجه ی آمریکایی صحبت می کند. در همان ابتدا به خاطر تاخیر در شروع کنفرانس و نقایص احتمالی پوزش می خواهد. پوزشی که به زبان دیگر مسئولان کنفرانس نمی آید. در مورد تاریخچه شکل گیری دانشگاه علوم پایه زنجان، امکانات و ساختار دانشگاه توضیح می دهد. یک چیز در توضیحات ایشان کاملا" مشخص است و آن اینکه دانشگاه با برنامه تاسیس شده و با برنامه پیش رفته است. توضیحات مربوط به تاسیس مرکز رشد و پارک علم و فناوری را نیز به مدیر مرکز ـ دبیر کنفرانس ـ وا می گذارد.

دبیر کنفرانس با چاپلوسی های مجدد مجری به سخنرانی دعوت می شود. کمی دستپاچگی از شروع سخنان دبیر مشخص است: 299 مقاله به کنفرانس رسید. نرخ پذیرش مقاله ی ایرانیها 20 درصد و خارجی ها 48 درصد بود... اولین کتاب مدیریت سرمایه فکری(تالیف دبیر کنفرانیس و همکاران) در کمتر از دو ماه به چاپ مجدد رسید ... صحبتی از تاریخجه مرکز رشد و پارک و علم و فناوری نمی شود و به منظور مدیریت بهتر زمان، سخنران بعدی دعوت می شود. پیام طولانی مدیر کل ایسسکو توسط نماینده ایشان قرائت می شود و نوبت به پیغام نماینده آی او اس تی ئی می رسد. پیغامی در کار نیست و تاکید سخنران بر این است که من چند سال است که نماینده این سازمان در منطقه هستم.
نوبت سخنرانی استاد Miyan است. سمت ایشان در نسخه فارسی برنامه ها "نایب التولیه دانشگاه بین المللی تجارت، کشاورزی و فناوری بنگلادش" نوشه اند. مجری با لحن بی ادبانه ای اظهار می دارد که سمت ایشان عجیب و غریب است و ایشان را به ایراد سخن دعوت می کند. خوشبختانه ایشان فارسی نمی داند اما تسلط شان به انگلیسی، باعث شرمساری بیشتر ایرانیان شرکت کننده در کنفرانس است. استاد Miyan به لزوم توجه به آموزش، تقویت نهاد های اجتماعی و اجتماعی کردن دانش و سرمایه فکری تاکید می کند. لحن بیانش حاکی از تسلط به موضوع سخنرانی است.
به گفته ی مجری نوبت به عزیز ترین کس می رسد! کنفرانس بین المللی است و این عزیز ترین کس! دکتر جعفر مهراد، مدیر پایگاه استنادی علوم جهان اسلام است. خدا را شکر که تعدادی از میهمانان فارسی نمی دانند. دکتر مهراد با تاکید زیادی لزوم توجه مدیران دانشگاهها و تهیه کنندگان نقشه علمی کشور به تحلیل های استنادی این پایگاه را یاد آور می شود و استفاده از آنها را مبنایی برای برنامه ریزی اثر بخش می داند.
استاد کمالف از تاجیکستان آخرین سخنرانی است که به زبان فارسی تاجیکی مقاله ی پر از فرمول های ریاضی را در باره نحوه ی محاسبه ی حجم آب انبار! برای کاربرد های کشاورزی ارایه می دهد. پاور پوینت با حروف روسی تنطیم شده است و من از تمام حرفهای ایشان شعر رودکی را می پسندم:
تا جهان بود از سر آدم فراز کس نبود از راز دانش بی نیاز
مردمان بخرد اندرهر زمان راز دانش را به هر گونه زبان
گرد کردند و گرامی داشتند تابه سنگ اندر همی بنگا شتند
دانش اندر دل چراغ روشن است وز بدی ها بر همه تن جوشن است

خوشبختامه علی رغم تاخیر در شروع کنفرانس، این بار برنامه مطابق زمان تعیین شده پیش می رود. نوبت به بازدید از ساختمان در حال اتمام پارک علم و فناوری می رسد. به همراه همکارم و استاد ثبوتی سوار اتوبوس قدیمی می شویم تا دویست متر آنطرف تر پیاده شویم. به استاد می گویم ما اسم آن ساختمان را "کاخ سفید" گذاشته ایم لبخندی می زند و می گوید ما نیز به آنجا کاخ سفید
می گوییم.
ساختمان سفیدی است با معماری زیبا. استاد ثبوتی از مدیر مرکز رشد (و پارک علم و فناوری) می خواهد که در بالای پله ها بایستد و در مورد پارک توصیح دهد. ایشان توجه همه را به خود جلب می کند و توضیح می دهد که برخی از شرکت های مستقر در مرکز رشد کارشان را با 500 هزار تومان شروع کردند و اکنون درآمد میلیاردی دارند. همچنین توضیح می دهد که ایده اصلی پارک از سال 79 مطرح شد و ما در حال حاضر در مرحله ی افتتاح ساختمان اصلی پارک قرار داریم. در ادامه نیز، برخی از مدیران شرکت های مستقر را به پیش خود فرا
می خواند و آنها را معرفی می کند. در بین آنها قصه ی دبیری که از کار خود استعفاه داده و به جای دریافت ماهانه ی حقوق به کارآفرینی پرداخته است، شنیدنی است. پس از بازدید از ساختمان پارک، نوبت نهار است. همگی به سمت سالن غذاخوری حرکت می کنیم. یک نکته توجه مرا به خود جلب می کنم. با اینکه بیشتر یا همه ی شرکت کنندگان مسلمان هستند، از آن ریاکاری مرسوم و نماز خواندن مصلحتی خبری نیست. نماز خوانها نماز می خوانند و منتی بر دیگران نمی گذارند و بی نماز ها نیز تمرین ریاکاری نمی کنند.
محوطه اصلی دانشگاه رنگ و بوی دیگری دارد. از محیط سوداگرانه ی پارک، وارد محیط شایسته سالارانه ی علم شده ایم. معماری ساختمانها حکایت از مدیریت بهینه ی سرمایه فکری دانشگاه دارد و فضای سبز شور انگیز آن حکایت از باغبانی عاشق؛ چه باغبانی بهتر از رئیس دانشگاه. پذیرایی ساده تر از آن است که در کنفرانس ها دیده می شود. ماهی پلو با برنج ساده (و شاید ارزانترین) با یک سیب به عنوان دسر. آب هم خواستید خودتان زحمت بکشید. غذای ایرانی و خارجی هم نداریم!
در هنگام دریافت غذا متوجه کنترل ناشیانه ی زتون ها توسط دانشجویی کم تجربه ای(خارج از علوم پایه) می شوم اما خودم را در حدی نمی بینم که ایشان را از این کار باز بدارم.
حین نهار یادم می افتد که کار اینترنتی دارم و لپ تاپ را به همراه نیاورده ام. در محل برگزاری کنفرانس نیز خبری از ایستگاههای اینترنت نیست. مدتی کنفرانس را ترک می کنم.
بعد از ظهر است در هر کدام از سالن های بالا و پایین، سی ـ چهل نفر هستند. از برخی از ارایه ها استفاده می کنم و گهگاهی هم از خودم پذیرایی می کنم. هیچ یک از استادان نزدیک به حوزه های پژوهشی من در کنفرانس نیستند. از این بابت بسیار افسوس می خورم. از فرصت استفاده می کنم و با دکتر مجتبی مومن از هندوستان صحبت می کنم. از ایشان نظرشان را در مورد کنفرانس جویا می شوم. می گوید Excellent . من موافق نیستم و می گویم برای نمونه ما جلسات داخلی خودمان را هم با نیم ساعت تاخیر شروع نمی کنیم. توصیح می دهد که معمولا" از این اتفاق ها می افتند. نظرشان را در مورد وب سایت کنفرانس می پرسم. بسیار به وجد می آید و می گوید من در کنفرانس های زیادی شرکت کرده ام ولی وب سایت شان به این خوبی نبوده است. همانجا دوستان جوان طراح سایت را صدا می زنم و نظر ایشان را به آنها منتقل می کنم. البته در سایت ضعف هایی هم دیده می شود.
از کنار اتاقی که کارگاه آموزشی در آن برگزار می شود می گذرم و از تنگی جا تاسف می خورم. نمی دانم چرا همه چیز باید در مکان نسبتا" کوچک ساختمان مرکز رشد برگزار می شود و نباید از سالن های کنفراس دانشگاه استفاده شود. به همین دلیل در هیچ یک از آنها حاضر نمی شوم. در سالن آمفی تاتر مقاله ای با عنوان سرمایه اجتماعی و اشتراک دانش ارایه می شود. به هر دو قسمت آن علاقه دارم. می نشینم و گوش می دهم. روش تحقیق کاملا" کمی است . در حین توضیحات ایشان، به تفاوت های روش شناختی پژوهای امروزین بین المللی فکر می کنم که بیشتر کیفی و تلفیقی است. از ایشان در مورد نحوه ی محاسبه حجم نمونه می پرسم جوابش قانع کنده نیست. بیش از آن ادامه نمی دهم. اعلام می شود که امشب جشنی به افتخار استاد ثبوتی و میهمانان برگزار خواهد شد و سورپریز های زیادی خواهد اشت.
ساعت 9 است. با همراه دوستم به محل جشن در همان مرکز می رسیم. همکارانمان لطف می کنند و ما صندلی برای نشستن گیر
می آوریم. اینجا به دوستم می گویم اسکن رایگانی که هفته ی پیش برای همکاران انجام دادیم، تبدیل به صندلی برای نشتن شد. البته در طبقه ی بالای سالن هم جا بود. ولی نشستن در آنجا لطفی نداشت.
جشن خیلی رسمی نیست اما مجری این بار کت و شلوار پوشیده است! بعدها از طریق دوستان متوجه می شوم که استاد ثبوتی به ایشان گفته است: شما بدآموزی دارید! مجری از دبیر کنفرانس به عنوان بانی مجلس می خواهد که حضار را به مناسبت های امشب آگاه کند. مدیر پارک علم و فناوری توضیح می دهد که ما این جشن را برای 77 سالگی استاد ثبوتی، 18 سالگی دانشگاه علوم پایه ، 6 سالگی مرکز رشد فناوری اطلاعات و ارتباطات(از زمان شکل گیری ایده آن) و 1 سالگی پارک (از زمان شروع عملیات ساختمانی) برگزار می کنیم. سپس به تجربه ی سفر خود و همکاران به تاجیکستان اشاره می کند و می گوید که ما از آنجا یادگرفتیم از دانشجویان دانشگاه برای مدیریت مراسم و پذیرایی از میهمانها استفاده کنیم و آن چیزی که بیش از همه جالب بود اینکه استاد کامیلف (رئیس دانشکده) در آنجا برای ما آواز هم خواندند! سپس با خنده از استاد کامیلف می خواهند که به جای استاد ثبوتی برایشان قطعه ای را اجرا کنند. استاد کامیلف بدون تعارف معمول ایرانی ها به بالای سنمی آید و بلا فاصله شعر نسبتا" غم انگیزی را می خواند و البته در پایان آن را به لالالالا با وزن " فاعلن فاعلن فاعلاتن" ختم می کند تا جمع جوان حاضر را با خود همراه نماید. استاد ثبوتی نیز برای تشکر بر می خیزد و با ایشان روبوسی می کند.
نوبت به کنسرت موسیقی عاشقی گروه عاشیق خدایی می رسد. موسیقی عاشقی نوعی موسیقی سنتی مرسوم در آذربایجان است که خوانندگان آن را عاشیق می گویند. این موسیقی بسیار مورد استقبال حاضران قرار می گیرد. در میان اشعار عاشق خدایی، " زنجان ثبوتی را دارد" مصرعی است که چند بار به زبان ترکی تکرار می شود. گو اینکه همه می خواهند به نوعی ارادت و قدردانی خود را به استاد نشان دهند. دکتر جعفر توفیقی ـ از دوستان قدیمی استاد و وزیر سابق علوم ـ سخنرانی است که از ویژگی های اخلاقی استاد و سبک مدیریتی منحصر به فرد ایشان می گوید و با شوخی اظهار امیدواری می نماید که امید وار است 77 سن واقعی استاد باشد! استاد Miyan صحبت کردن در این جشن را Out of Tune می داند و 77 سالگی را به استاد تبریک می گوید و از حضار تشکر می کند. دکتر نصیری قیداری ـ از شاگردان استاد و نماینده ی استان زنجان در مجلس ـ بسیار خسته به نظر می رسد. دکتر نصیری که خود استاد تمام رشته فیزیک است، از سوابق شاگردی خود در دانشگاه شیراز می گوید و به نقل از همکاران ایشان در آن دانشگاه می گوید که ما نمی داتستیم زمانی که با ایشان سر یک میز می نشینیم دست هایمان را کجا بگذاریم! دکتر نصیری با تمجید از استاد خود ادامه صحبت را مثل سخنران قبلی Out of Tune میداند. نوبت به دکتر مباشری رئیس دانشگاه الزهرا می رسد:
معاشران گره از زلف يار باز کنيد شبی خوش است بدين قصه‌اش دراز کنيد
حضور خلوت انس است و دوستان جمعند و ان يکاد بخوانيد و در فراز کنيد
با این بیت ایشان نیز به استاد عرض ارادت می کند، نداشتن افتخار شاگردی ایشان را از بی توفیقی خود می داند و جوانی استاد را از فرزانگی ایشان:
توانا بود هرکه دانا بود ز دانش دل پیر برنا بود.
نوبت به استاد فرزانه می رسد. استاد ثبوتی اعلام م کند که در جاهای زیاد و بزرگتری صحبت کرده است اما اظهار لطف حضار ایشان را شرمنده نموده و نمی داند چه بگوید. با لبخند ادامه می دهد که از خوش شانسی هایش زندگی اش این بوده است که با جوان ها سرو کار داشته است و هیچگاه از وی با گوجه فرنگی و تخم مرغ استقبال نشده است! و بیان می نماید که در دعاهایش از خدا می خواهد[که به او کمک کند] تا حتی یک بار هم دست از پا خطا نکند. در پایان نیز با خنده به مدیر مرکز رشد و دکتر توفیقی ـ وزیر سابق علوم ـ می گوید که سن روی کیک، سن واقعی او نیست و تولد ایشان دو ماه پیش بوده است. بدین ترتیب بعضی را ضایع
می کند!
بار دیگر گروه کنسرت موسبقی آذری هنر نمایی می کند و از میان اشعار مصر " ثبوتی دست مریزاد" توجه برانگیز است. استاد به احترام اعضای کنسرت پا پیش می نهد و به آنها ادای احترام می کند.
لباس مخصوصی که تاجیک ها برای استاد آورده اند تقدیم استاد می شود و نوبت به فوت کردن شمع ها و بریدن کیک هامی رسد. استاد نوه اش را فرا می خواند اما گویی در نزدیکی ها نیست خودش این کار را می کند و معاون آموزشی دانشگاه را نیز برای بریدن کیک 18 سالگی دانشگاه فرا می خواند کیک 6 سالگی مرکز رشد به دکتر توفیقی و کیک 1 سالگی پارک نیز به رئیس آن می رسد. نوبت شام است همگی به طبقه پایین مرکز رشد می روند و بر عکس دانشگاه، شام مرکز رشد به سبک اروپایی و کمی رنگین صرف می شود.
روز دوم کنفرانس است ارایه ی مقالات به طور همزمان در دو سالن انجام می شود و کارگاه های آموزشی نیز در اتاق کوچکی برگزار می گردد. موضوع جالب این است که در برخی از پنل ها هر دو عضو پنل فارسی نمی دانند اما ارایه دهنده، مقاله خود را به فارسی ارایه می دهد و حاضران نیز سوالات خود را مطرح می کنند. در این شرایط از دست اعضای پنل کاری به جز کنترل زمان بر نمی آید!
ساعت 4 بعد از ظهر روز دوم، ارایه ی مقالات با مقاله خانم دکتر مباشری که از مبانی ادبی سرمایه فکری صحبت می کند، به پایان می رسد. از خودم می پرسم آیا ایشان مقاله اش پذیرفته شده یا خودشان؟ استاد کمالف که مقاله اش در مورد آب انبار است چه طور؟
نوبت به اختتامیه می رسد برخی از اعضای داخلی و خارجی کمیته علمی به میز گرد پایانی دعوت
می شوند. از استاد ثبوتی نیز دعوت می شود و ایشان طبق معمول تعارفات غیر تخصصی را نمی پذیرند و می گویند قر ار نیست من در آنجا باشم. دکتر ریاضی ـ معاون وزیر ارتباطات ـ به عنوان سخنران پایانی به مباحث قرآنی سرمایه فکری می پردازد. بعد از ایشان هر یک از اعضا در حد 3 دقیقه صحبت می کنند. خوشبختانه وقت را خوب رعایت
می کنند و صحبت همه ی آنها با تشکر از استاد ثبوتی به خاطر برگزاری کنفرانس شروع می شود. دکتر مجتبی مومن از شرکت کنندگان کنفرانس، اجازه می گیرد تا چند دقیقه ای صحبت کند. او ابتدا از بزگزاری کنفرانس ابراز رضایت می کند و با شعف خاصی ابراز می کند که "مشارکت دانشجویان جوان در برگزاری کنفرانس، آن را از حالت رسمی در آورده بود و این برای من بسیار جالب بود". ادامه می دهد که می دانید رمز موفقیت هند در زمینه IT چیست؟ و جواب می دهد:تسلط آنها به زبان انگلیسی. در واقع ایشان به ما می آموزد که زبان انگلیسی خود را تقویت کنیم. در ادامه به تفاوت گردشگری در ایران و هند اشاره می کند و اظهار می دارد که "در هند خانواده ها بخشی از خانه ی خود را در اختیار توریست ها می گذارند و به جدب گردشگر می پردازند و من با اینکه در هتل خوبی اقامت داشتم اما چنین چیزی را در شهر زنجان ندیدم". فرصت نبود که به ایشان بگویم که علاوه بر مسایل مدیریتی، موانع فرهنگی برای پیاده کردن چنین الگویی وجود دارد و نخواستم حرف خدمت کار را در مورد شخص ایشان نقل قول کنم که ساعاتی قبل به من گفته بود: دکتر مومن رفت دستشویی و آمد بیرون و بدون اینکه دستهایش را خوب بشوید، صورتش را نیز شست!
نوبت به من رسید و سوالم را به فارسی و انگلیسی از اعضای حاضر در پنل پرسیدم. سوال من این بود که چرا در مدیریت سرمایه فکری در میان سازمان ها شکاف قابل توجهی وجو دارد و سازمان ها، مدیریت سرمایه فکری را از یکدیگر نمی آموزند؟ دانشگاه علوم پایه را مثال زدم که در مدیریت سرمایه فکری موفق عمل کرده است اما هیچ دانشگاه دیگری این الگو را پیاده نکرده است؟ با پاسخ های داده شده فهمیدم که سوال من چالش برانگیز بوده است: استاد Miyan به تفاوت در سطح آموزش نیروی انسانی سازمان ها و تفاوت در سطح یاد گیری سازمانی آنها اشاره کرد و مرا به یکی از مقالات کنفرانس ارجاع داد. دکتر توفیقی این امر را در ابعاد مختلف قابل بحث دانست و گفت که یکی از آنها، بی توجهی به ارزیابی عملکرد مدیران و رقابتی نبودن سازمان هاست. در ادامه استاد ثبوتی که گویی پاسخی برای این پرسش داشت، میکروفون را به دست گرفت و گفت که من کتابی را در مورد تاریخ نابخردان از یک نویسنده آمریکایی می خوانم که نویسنده با استناد به موارد تاریخی به این نتیجه رسیده است که نابخردان از یکدیگر یاد نمی گیرند. وی سپس به محدود بودن اختیارات دانشگاهها اشاره کرد و گفت ما در این شرایط با برگزاری اولین و دومین کنفرانس مدیریت سرمایه فکری هم به جایی نمی رسیم. التبه به شوخی اظهار امیدواری کردند که شاید با برگزاری سومین کنفرانس به نتیجه ای برسیم! اینجا فهمیدم که استاد حرف های ناگفته بسیار دارد و از اینکه از الگو های موفق استفاده نمی شود نا خرسند است.
کنفرانس با جمع بندی بسیار کوتاه دبیر آن به پایان رسید و نوبت اهدای جوایز شد. از چند نفر برای اهدای جوایز دعوت شد. در همان اوایل کار لیست اهدای جوایز با جوایز همخوانی نداشت و یکی دو نفر معطل شدند . استاد ثبوتی با شوخی گفت که بحران مدیریت روی داده و کار مجری را راحت کرد؛ به ایشان گفت که اسامی را از روی جوایز بخواند و بدین ترتیب بحران مدیریتی! رفع شد. اولین کنفرانسی بود که هر کس به تعداد نقش خود در کنفرانس جایزه گرفت. البته کسانی هم بودند که در آنجا نبودند و اسمی از آنها برده نشد. امیدوارم به رسم ادب جوایز آنها نیز به آدرسان ارسال شود. عکس های دسته جمعی، پایانی بود بر این آغاز.

11.06.2009

مصاحبه با دکتر ترانه رضوی، پزشک ایرانی گوگل


گوگل یعنی رفاه و سخت کوشی

روزی كه از پزشك گوگل تقاضای مصاحبه كردم با مهربانی پذیرفت اما هنگام تعطیلات كریسمس بود و باید منتظر مسئولان گوگل می‌ماندیم تا اجازه مصاحبه بدهند. سر انجام اجازه دادند تا این كه سوالاتم را با ایمیل فرستادم. مدت زمان زیادی طول كشید تا خانم ترانه رضوی به سوال‌ها جواب داد. او در پاسخ نوشته بود:" من در روز 14 ساعت كار می‌كنم و این ماه آخر بیشتر از حد معمول بود"
برای ما كه از دور چیزهایی راجع به گوگل شنیده‌ایم شاید 14 ساعت كار مفید كمی عجیب به نظر برسد. شاید هم رسانه‌ها بیش از حد در مورد راحتی كاركنان گوگل مبالغه می‌كنند. تصور ما از كار كردن در گوگل لم دادن بر روی كاناپه‌های نرم، بازی در مجموعه ‌ورزشی گوگل، دریافت سهام گوگل و داشتن یك قطعه زمین در جزیره‌ای است كه می‌گویند گوگل همه آن را خریده است.
اما در گوگل در مقابل كار زیاد، رفاه و تفریح هم وجود دارد. گوگل به كارمندانش هم امكانات می‌دهد و هم به درستی از آنها استفاده می‌كند. خانم دکتر ترانه رضوی پزشك گوگل است. این اولین مصاحبه‌ای است كه یك رسانه داخلی با پزشك گوگل ترتیب داده است. با پزشك گوگل بیش از آنكه در مورد فناوری گفتگو كنیم در مورد امكانات داخلی گوگل صحبت كرده‌ایم.

دکتر رضوی در مورد آغاز به کار خود در گوگل می‌گوید:
چهار سال پیش، زمانی‌که گوگل هنوز شرکت نام‌دار و بزرگی نبود، بنیان‌گذارش، ”لری“ و ”سرگی“ تصمیم گرفتند که برای کارکنانشان به غیر از کارهای شرکتی، خدمات دیگری آماده کنند. این دو شخص واقعاً ایده‌های جالبی دارند. به‌طور مثال این فکر رو داشتند که یک پزشک به‌طور مداوم در شرکت باشد و سلامت کارکنان رو زیر نظر بگیرد. من جذب ایده‌های این دو شخص شدم و تصمیم گرفتم به‌صورت موقتی در این شرکت کار کنم. وقتی کارم را در این شرکت شروع کردم، به‌خاطر فضای کوچک شرکت، مطب من در یک کمد بود! اما از ابتدا دیدم که کارم می‌تواند خیلی مفید باشد. کسانی که با کامپیوتر کار می‌کنند، معمولاً ناراحتی‌هائی مثل دست، شانه و مچ پیدا می‌کنند و خیلی مهم است که از لحاظ فیزیولوژی کامپیوتر درست روی میز قرار بگیرد و فاصله مناسبی هم با شخص داشته باشد. مخصوصاً برای کسانی که در روز 12 تا 13 ساعت با کامپیوتر کار می‌کنند. البته ما بعد از یک مدت توانستیم این مشکل رو در شرکت گوگل حل کنیم. جوانان حدود 20 ساله معمولاً دکتر نمی‌روند. اما چون من اون‌جا بودم و دیدن من هم براشون راحت بود، می‌آمدند و من اونها رو معاینه می‌کردم. حتی بعضی‌هاشون یک‌سری ناراحتی داشتند که شاید با نرفتن دکتر تا چندین سال تشخیص داده نمی‌شد.

چه‌چیزی درباره سوال‌ها برای شما جالبه؟
دکتر ترانه رضوی: این‌که کارکنان گوگل خیلی دقیق هستند و در زمان شنیدن بیماری و یا علت اون‌ها، باید باهاشون چونه زد! از این نظر که سئوالی می‌پرسند، جواب ساده‌ای رو قبول نمی‌کنند و اکثراً دلیل، سند و حتی انتشارهای تحقیقی می‌خواهند!

روی هم رفته آیا کارکنان گوگل سالم و سلامتند؟
دکتر ترانه رضوی: بله. البته سن‌های کامندان گوگل اکثراً بین 20 تا 30 سال هست. ولی باید همیشه به این‌ها یادآوری کنم. چون اکثراً غرق در کار می‌شن و چیزهای دیگه رو فراموش می‌کنند.

توصیه شما به‌عنوان یک دکتر، به این نوع افراد که ساعت‌ها پشت کامپیوتر می‌نشینند چیه؟
دکتر ترانه رضوی: این روزها مردم خیلی بیشتر از اون چیزی که باید بر روی خوشون فشار میارن و من باید بگم که نگران همه هستم. آموزش بهداشتی باید از اول کار شروع بشه. چیزهای ساده مثل تغذیه و ورزش. اما برای کسانی که با کامپیوتر کار می‌کنند، توصیه من اینه که هر یک ساعت، از پشت کامپیوتر بلند بشوند و دست و پاهاشون رو دراز بکنند و دو دقیقه نفس عمیق بکشند. توصیه دیگه از لحاظ ورزشی اینه که حداقل در روز شش هزار قدم و در حالت ایده‌آل ده هزار قدم راه بروند! و در آخر این‌که در روز حداقل بین پنج تا شش برش میوه یا سبزیجات بخورند. چون میوه و سبزیجات معمولاً جزو تغذیه این افراد نیست.

چگونه وارد گوگل شدید؟ این شرکت در انتخاب کارمندانش بسیار سخت گیر است؟
دکتر ترانه رضوی: بله بسیار سخت می گیرند. در سال یك میلیون تقاضا برای كار در شركت گوگل وجود دارد كه باید از چند آزمون عبور كنند و از این تعداد متقاضی فقط تعداد اندكی استخدام می‌شوند. اما از من برای كار در گوگل دعوت شد و برای من بسیار راحت بود.

كار شما در شركت گوگل دقیقا چیست؟
دکتر ترانه رضوی: بسیاری از كسانی كه در گوگل كار می‌كنند به علت كار زیاد با رایانه ممكن است دچار مشكلات مختلفی شوند، آنها بدون آنكه بدانند مثلا ممكن است بعضی اوقات فشار خونشان بالا برود، بنابراین به جای اینكه بیرون از شركت به یك مطب بروند، به من مراجعه می‌كنند. یكی دیگر از مسئولیت‌های من نظارت بر تغذیه كارمندان است. در گوگل چند آشپز حرفه‌ای وجود دارد. كافی‌شاپ‌های متعددی هم داخل شركت وجود دارد. همه آنها روی غذای سالم با افزودنی‌های كمتر و نمك كمتر تمركز دارند. یك متخصص تغذیه هم وجود دارد كه با او گاهی فهرست منوها را بررسی می‌كنیم. فكر می‌كنم كه كار زیاد برای سلامتی زیان‌آور است و باعث زندگی بی‌تحرك می‌شود، بنابراین من اینجا هستم تا اقدامات پیشگیرانه را انجام دهم.

ظاهرا شما و آقای امیدكردستانی ازمعدود ایرانیانی هستید که برای گوگل کار می کنید.
دکتر ترانه رضوی: خیر من شاید هفتمین یا هشتمین ایرانی باشم كه در شركت گوگل كار می‌كنم.

دو سال پیش خبری راجع به خریداری یک جزیره برای کارمندان منتشر شد آیا شما به این جزیره رفته اید؟
دکتر ترانه رضوی: تا جایی كه من می دانم چنین چیزی وجود ندارد.

کسانی که با رایانه کار می کنند چه مسائلی را باید رعایت کنند تا از بیماری‌ها جلوگیری کنند؟
دکتر ترانه رضوی: از همه لحاظ باید مواظب باشند چون خیلی سخت كار می‌كنند و ساعت‌ها پشت رایانه نشسته‌اند. از تعذیه و ورزش مناسب گرفته تا مسائلی كه بر اثر كار زیاد با رایانه به وجود می‌آید واز همچنین فشار روحی و فشارخون كه تبعات استفاده زیاد از رایانه است.

درباره وبلاگ‌نویسی خودتان بگویید که چه زمانی شروع کردید و چرا؟
دکتر ترانه رضوی: راستش از گوگل ممنون هستم كه مرا با وبلاگ به هموطنانم متصل كرد. مثل این است كه یك آرزو برای من برآورده باشد. روزانه نامه‌های محبت آمیز از طرف ایرانیان دریافت می‌كنم كه مدیون كار كردن در گوگل هستم.


شنیده شده كه آقای سرگئی برین به شما گفته اند كه وبلاگ بنویسید؟
دکتر ترانه رضوی: بله به من توصیه كردند كه وبلاگ بنویسم. چون با ایمیل برای كاركنان مطالب پزشكی می‌فرستادم و آنها گفتند كه این مطالب خیلی مفید هستند. پس چرا كسانی كه خارج از شركت شركت هستند از آن استفاده نكنند. در ابتدا نوشته‌هایم در وبلاگ اصلی رسمی گوگل، منتشر می‌شد ولی من شروع به نوشتن پست‌های بیشتری كردم و وبلاگم را تحت نام خودم شروع كردم.

آیا تا به حال مدیران گوگل در مورد وبلاگستان فارسی وگسترش اینترنت در ایران به شما نکته‌ای گفته اند؟
دکتر ترانه رضوی: در مورد این نكته اجازه ندارم كه جواب بدهم اما می‌توانم بگویم كه در صحبت‌هایی كه پیش آمده فكر می‌كنند كه مردم ایران در استفاده از اینترنت بسیار باهوش هستند. باید بگویم كه این باعث افتخارم هست كه اینها را می‌شنوم.

موتور جستجوی گوگل محبوبترین موتور جستجوی ایرانیان است. فکر می‌کنید دلیلش چیست؟
در آمریكا هم محبوبترین موتور جستجو گوگل است كه فكر می كنم به خاطر كارایی بالای آن باشد.

منبع: روزنامه اعتماد، 24/12/85، شماره 1355

10.26.2009

SPSS نمونه فایل

10.11.2009

خلاصه کتاب های پژوهشگری علوم اجتماعی دانشگاه پیام نورـ پاور پوینت

نحوه دانلود:
پس از کلیلک کردن رود هر یک از فابل های مورد نظر، وارد محیط Rapidshare خواهید شد. دو گزینه خواهید داشت. Premium User و Free User . روی گزینه Free User کلیک کنید. در صورتی که کس دیگری در محلی که شما از اینترنت استفاده می کنید، در حال دانلود فایلی نباشد، بعد از چند ثانیه لینک دانلود ظاهر خواهد شد. اگر قبلا" فایلی را دانلود کرده باشید از شما خواهد خواست یا از اکانت دائمی استفاده کنید و یا چند دقیقه منتظر باشد. و باید پس از چند دقیقه مجددا" به آدرس مورد نطر مراجعه کنید. برخی اوقات نیز پیغامی ظاهر می شود که " در حال حاضر امکان دانلود وجود ندارد" در این صورت باید چند دقیقه بعد اقدام کنید.
14. جامعه شناسی توسعه(لهسایی زاده)

15. تغییرات اجتماعی(غفاری و ابراهیمی)

16. جامعه شناسی شهری(توسلی)

17. جامعه شناسی روستایی(تقوی)

18. جامعه شناسی سازمان ها(صبوری)

19. جامعه شناسی سیاسی(محمدی)

20. جامعه شناسی صنعتی(توکلی)

21. مبانی جمعیت شناسی(تمنا)

22. مبانی جامعه شناسی(جامعه شناسی عمومی، نوربخش)

23. تاریخ تفکر اجتماعی در اسلام(سلیم)

24. جامعه شناسی قشر ها و نابرابری های اجتماعی(ملک)

25. جامعه شناسي ايلات و عشاير ايران(زمينـه جـامعه شنـاسي عشـايـر ايــران، نیک خلق و نوری)

26. جامعه شناسی خانواده(تقوی)

27. جامعه شناسي جنگ و نيروهاي نظامي(ادیبی)
29. ریاضیات پایه(فرخو)

جهت جلوگیری از اتلاف وقت در زمان آپلود و دانلود، از فرمت فشرده ی فایل ها استفاده شده است.












9.28.2009

برنامه ی کلاس های دانشگاه آزاد


دوشنبه ها:
کلاس صبح 8 تا 12:30
کلاس بعد از ظهر 2 تا 6
***کلاس یکشنبه بعد از ظهر به علت تداخل در سایت به دوشنبه صبح منتقل شد. ***

9.15.2009

با زیبایی های طبیعت




8.31.2009

کتابخانه دیجیتال کودکان



کتابخانه بین المللی دیجیتال کودکان، دارای هزاران کتاب به زبان های مختلف از جمله به زبان فارسی است. هدف از راه اندازی این کتابخانه، آماده سازی کودکان برای زندگی در محیط چندفرهنگی و اشتراک دانش و تجربه میان آنها اعلام شده است.


8.17.2009

نخستین کنفرانس بین المللی مدیریت سرمایه فکری


نخستین کنفرانس بین المللی مدیریت سرمایه فکری، 15 و 16 مهرماه سال جاری به ریاست استاد یوسف ثبوتی، در دانشگاه تحصیلات تکمیلی علوم پایه زنجان برگزار خواهد شد. این کنفرانس میان رشته ای است و محورهای آن از تنوع بسیار بالایی برخوردار است. آخرین مهلت ارسال مقاله (قبل از تمدید) 31 مردادماه اعلام شده است. اطلاعات بیشتر را از وب سایت کنفرانس دریافت کنید.

8.09.2009

معرفی حوزه های پژوهشی جامعه شناسی: روش شناسی


روش شناسی، بررسی نظری روش های تحقیق و حلقه ی واسط بین فلسفه علوم اجتماعی و روش تحقیق است. همچنین، روش شناسی را می توان لایه ی زیرین روش تحقیق دانست. زمانیکه برای انجام یک پژوهش از خود می پرسیم که کدام روش تحقیق برای پژوهش در موضوع مورد نظر مناسب است، وارد قلمرو روش شناسی شده ایم. روش شناسی است که به ما می گوید رویکرد کمی را در پیش بگیریم یا رویکرد کیفی را. بنا بر این روش شناسی از نظر زمانی و منطقی بر روش تحقیق اولویت دارد. برای روش شناس شدن، باید فلسفه علم و به ویژه فلسفه علوم اجتماعی را به خوبی فرا گرفته باشیم. متاسفانه کتاب های روش تحقیق مبحث مستقلی را به روش شناسی اختصاص نمی دهند و این، یکی از مهمترین ضعف های منابع روش تحقیق است. منع مشخصی با عنوان روش شناسی وجود ندارد. اما بعضی از کتابهای روش تحقیق، در فصل های اول، به طور پراکنده به این مبحث پرداخته اند.