5.03.2013
آدرس وب سایت جدید
2.06.2011
نکوداشت مقام علمی استاد محمد عبداللهی
در چهلمین روز درگذشت استاد محمد عبداللهی، اساتید و دانشجویان به همراه خانواده ایشان، طی مراسمی که روز یکشنبه، دهم بهمن ماه ۱۳۸۹، در سالن ابن خلدون دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد، یاد و خاطره او را گرامی داشتند.










12.29.2010
تاریخ آزمون کاربرد کامپیوتر
روز پنجشنبه 9/10/89 ساعت 3 بعد ازظهر
برای کسانی که موفق به حضور در تاریخ فوق نشوند: روز پنجشنبه 30/10/89 ساعت 3 بعد ازظهر
12.28.2010
در سوگ استاد محمد عبدالهی

در سوگ استاد محمد عبدالهی
چه بنویسم از حال شاگردانی که به قصد کلاس بیایند و معلم شان شتابان پر کشیده باشد به سوی ابدیت.
گفت استاد: مبر درس از یاد
یاد باد آنچه به من گفت استاد
یاد باد آنکه مرا یاد آموخت
آدمى نان خورَد از دولت
یاد هیچ یادم نرود این معنا
که مرا مادر من، نادان زاد
پدرم نیز چو اُستادم دید
گشت از تربیت من آزاد
پس مرا منّت از اُستاد بوَد
که به تعلیم من استاد، اِستاد
هر چه دانست، بیاموخت مرا
غیر یک اصل که ناگفته نهاد
قدر استاد نکو دانستن
حیف، استاد به من یاد نداد

12.18.2010
معرفی کتاب جدید

اثر تازه دکتر محمدرضا سرکار آرانی در بردارنده مجموعهای از مقالات پژوهشی است که میکوشد با تأکید بر رویکرد فرهنگی و تربیتی و مبتنی بر روش پژوهشی مردم نگارانه، فرایندگرا، کیفی، و با توجه به وجوه غیر رسمی موثر بر نظام آموزشی، آموزش و یادگیری را در بستر زندگی اجتماعی تجزیه و تحلیل کند و با بهره گیری از رهیافتهای مطالعات تطبیقی با تاکید بر مقایسه شرق(ژاپن) و غرب (آمریکا)، آموزش، یادگیری و پرورش را در موقعیت فرهنگی و بستر زیست اجتماعی بررسی کرده و آنها را در ارتباط با منابع نیرومند و موثر فرهنگی و اجتماعی موثر بر فرایند آموزش و یادگیری تبیین کند.
رویکرد فرهنگی به آموزش، رهیافتی تازه برای ترویج گفتمان انتقادی در علوم تربیتی به ویژه روش های آموزش و یادگیری، مطالعات برنامه درسی و پژوهش های نظری و عملی این حوزه از دانش بشری است.این رویکرد با ارائه ی چارچوب نظری برای تبین فهم فرهنگی آموزش، یادگیری و برنامه درسی به ترویج عینی انگاره ی "آموزش به مثابه فرهنگ" می پردازد. این اثر کوششی اثربخش در این زمینه است و تلاش می کند درک عمیقی از تفاوت های فرهنگی "آموزش و یادگیری" در ژاپن و آمریکا ارائه دهد.
مطالعه اثر حاضر به کارشناسان برنامهریزی آموزشی و درسی، مدیران مدارس، معلمان، مدیران، برنامهریزان و سیاستگذاران و پژوهشگران بخشهای مختلف آموزش و پرورش ایران، انسان شناسان فرهنگی، دانشجویان رشتههای علوم تربیتی، کارشناسان آموزشی، راهنمایان تعلیماتی و اعضاء گروههای آموزشی مناطق مختلف آموزش و پرورش کشور که در جست و جوی چشماندازهای تازه و رویکردی اثربخش به نقش و فعالیتهای آموزشی و تربیتی خود هستند، توصیه میشود.
12.01.2010
فراخوان کنفرانس ملی "پژوهش اجتماعی و فرهنگی در جامعه ایران"
ارزیابی دستاوردهای پژوهش اجتماعی و فرهنگی کشور
شناخت راهبردی فرصتها و تهدیدها، نقاط قوت و ضعف، و چالشهای وضعیت کنونی پژوهش اجتماعی و فرهنگی
گسترش ارتباط گفتمانی در عرصه شاخص های ارزیابی پژوهش اجتماعی و فرهنگی از جمله معیارهای کیفیت و تناسب
گسترش تعاملات بین انجمن های علمی در مورد پژوهش اجتماعی و فرهنگی میان رشتهای
گسترش تعامل بین ذینفعان گوناگون در عرصه پژوهش اجتماعی و فرهنگی
طرح و معرفی دستاوردهای پژوهش اجتماعی و فرهنگی در قلمروهای تخصصی و در زمینههای حرفهای، سیاستی، انتقادی و مردممدار
سیر تاریخی پژوهش اجتماعی و فرهنگی در ایران و چشم انداز تحول روندها در آینده
تحلیل نقشهای پژوهش اجتماعی و فرهنگی در زمینههای آموزشی، پژوهشی، خدمات و مشاوره
جامعهشناسی پژوهش اجتماعی و فرهنگی در ایران با محوریت ارتباط با محیط اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی
جایگاه پژوهش اجتماعی و فرهنگی و طرحهای ملی در سیاستگذاریها و برنامهریزیهای توسعه اجتماعی – اقتصادی
بررسی دستاوردهای نهادهای تحقیقاتی اثرگذار در عرصه پژوهش اجتماعی و فرهنگی
نیازها و اولویتهای پژوهش اجتماعی و فرهنگی در ایران
معیارهای کیفیت و تناسب در ارزیابی پژوهش اجتماعی و فرهنگی
نقش انجمنهای علمی در همکاریهای میان رشتهای در پژوهش اجتماعی و فرهنگی
داوری در باب ظرفیتها و تناسب انواع روشهای کمی، کیفی و تاریخی در پژوهش اجتماعی و فرهنگی ایران
تهدیدها و فرصتهای دگرگونی سازمان پژوهش اجتماعی و فرهنگی با تأکید بر نقش بخش خصوصی، دولتی و جامعه مدنی
چکیده مقالات ارسالی باید حداکثر در 300 کلمه و با 5 کلید واژه تدوین شود. در چکیدههای مقالات باید نام و نام خانوادگی، دانشگاه یا سازمان محل کار و ایمیل نویسنده یا نویسندگان بیان شود و از حیث محتوایی نیز باید به طور اجمالی به طرح مسأله، مفروضات نظری، روش و مهمترین یافتهها اشاره شود.
آدرس پست الکترونیک برای ارسال چکیده و اصل مقالات:
11.28.2010
سخنرانی استیو جابزـ مدیر اپل ـ دردانشگاه استنفورد در سال 2005
من بعد از شش ماه از شروع دانشگاه در کالج رید ترك تحصیل کردم ولی تا حدود یک سال و نیم بعد از ترك تحصیل تو دانشگاه می آمدم و می رفتم و خب حالا می خواهم براي شما بگویم که من چرا ترك تحصیل کردم. زندگی و مبارزه ي من قبل از تولدم شروع شد. مادر بیولوژیکی من یک دانشجوي مجرد بود که تصمیم گرفته بود مرا در لیست پرورشگاه قرار بدهد که یک خانواده مرا به سرپرستی قبول کند. او شدیداً اعتقاد داشت که مرا یک خانواده با تحصیلات دانشگاهی باید به فرزندي قبول کند و همه چیز را براي این کار آماده کرده بود.یک وکیل و زنش قبول کرده بودند که مرا بعد از تولدم ازمادرم تحویل بگیرند و همه چیز آماده بود تا اینکه بعد از تولد من این خانواده گفتند که پسر نمی خواهند و دوست دارند که دختر داشته باشند. این جوري شد که پدر و مادر فعلی من نصف شب یک تلفن دریافت کردند که آیا حاضرند مرا به فرزندي قبول کنند یا نه و آنان گفتند که حتماً. مادر بیولوژیکی من بعداً فهمید که مادر من هیچ وقت از دانشگاه فارغ التحصیل نشده و پدر من هیچ وقت دبیرستان را تمام نکرده است. مادر اصلی من حاضر نشد که مدارك مربوط به فرزند خواندگی مرا امضا کند تا اینکه آن ها قول دادند که مرا وقتی که بزرگ شدم حتماً به دانشگاه بفرستند. این جوري شد که هفده سال بعدش من وارد کالج شدم و به خاطر این که در آن موقع اطلاعاتم کم بود دانشگاهی را انتخاب کردم که شهریه ي آن تقریباً معادل دانشگاه استنفورد بود و پس انداز عمر پدر و مادرم را به سرعت براي شهریه ي دانشگاه خرج می کردم بعد از شش ماه متوجه شدم که دانشگاه فایده ي چندانی برایم ندارد. هیچ ایده اي که می خواهم با زندگی چه کار کنم و دانشگاه چه جوري می خواهد به من کمک کند نداشتم و به جاي این که پس انداز عمر پدر و مادرم را خرج کنم ترك تحصیل کردم ولی ایمان داشتم که همه چیز درست می شود. اولش یک کمی وحشت داشتم ولی الآن که نگاه می کنم می بینم که یکی از بهترین تصمیم هاي زندگی من بوده است. لحظه اي که من ترك تحصیل کردم به جاي این که کلاس هایی را بروم که به آن ها علاقه اي نداشتم شروع به کارهایی کردم که واقعاً دوستشان داشتم. زندگی در آن دوره خیلی براي من آسان نبود. من اتاقی نداشتم و کف اتاق یکی از دوستانم می خوابیدم. قوطی هاي خالی پپسی را به خاطر پنج سنت پس می دادم که با آن ها غذا بخرم. بعضی وقت ها هفت مایل پیاده روي می کردم که یک غذاي مجانی توي کلیسا بخورم. غذا هایشان را دوست داشتم. من به خاطر حس کنجکاوي و ابهام درونی ام تو راهی افتادم که تبدیل به یک تجربه ي گران بها شد. کالج رید آن موقع یکی از بهترین تعلیم هاي خطاطی را تو کشور می داد. تمام پوستر هاي دانشگاه با خط بسیار زیبا خطاطی می شد و چون از برنامه ي عادي من ترك تحصیل کرده بودم، کلاس هاي خطاطی را برداشتم. سبک آن ها خیلی جالب، زیبا، هنري و تاریخی بود و من خیلی از آن لذت می بردم. امیدي نداشتم که کلاس هاي خطاطی نقشی در زندگی حرفه اي آینده ي من داشته باشد ولی ده سال بعد از آن کلاس ها موقعی که ما داشتیم اولین کامپیوتر مکینتاش را طراحی می کردیم تمام مهارت هاي خطاطی من دوباره تو ذهن من برگشت و من آن ها را در طراحی گرافیکی مکینتاش استفاده کردم. مک اولین کامپیوتر با فونت هاي کامپیوتري هنري و قشنگ بود. اگر من آن کلاس هاي خطاطی را آن موقع برنداشته بودم مک هیچ وقت فونت هاي هنري الآن را نداشت. هم چنین چون که ویندوز طراحی مک را کپی کرد، احتمالاً هیچ کامپیوتري این فونت را نداشت. خب می بینید آدم وقتی آینده را نگاه می کند شاید تأثیر اتفاقات مشخص نباشد ولی وقتی گذشته را نگاه می کند متوجه ارتباط این اتفاق ها می شود. این یادتان نرود شما باید به یک چیز ایمان داشته باشید، به شجاعتتان، به سرنوشتتان، زندگی تان یا هر چیز دیگري. این چیزي است که هیچ وقت مرا نا امید نکرده است و خیلی تغییرات در زندگی من ایجاد کرده است. داستان دوم من در مورد دوست داشتن و شکست است.
من خرسند شدم که چیزهایی را که دوستشان داشتم خیلی زود پیدا کردم. من و همکارم هواز شرکت اپل را درگاراژ خانه ي پدر و مادرم وقتی که من فقط بیست سال داشتم شروع کردیم ما خیلی سخت کار کردیم و در مدت ده سال اپل تبدیل شد به یک شرکت دو بیلیون دلاري که حدود چهارهزار نفر کارمند داشت. ما جالب ترین مخلوق خودمان را به بازار عرضه کرده بودیم؛ مکینتاش. یک سال بعد از درآمدن مکینتاش وقتی که من فقط سی ساله بودم هیأت مدیره ي اپل مرا از شرکت اخراج کرد. چه جوري یک نفر می تواند از شرکتی که خودش تأسیس می کند اخراج شود، خیلی ساده. شرکت رشد کرده بود و ما یک نفري را که فکر می کردیم توانایی خوبی براي اداره ي شرکت داشته باشد استخدام کرده بودیم. همه چیز خیلی خوب پیش می رفت تا این که بعد از یکی دو سال در مورد استراتژي آینده ي شرکت من با او اختلاف پیدا کردم و هیأت مدیره از او حمایت کرد و من رسماً اخراج شدم. احساس می کردم که کل دستاورد زندگی ام را از دست داده ام. حدود چند ماهی نمی دانستم که چه کار باید بکنم. من رسماً شکست خورده بودم و دیگر جایم در سیلیکان ولی نبود ولی یک احساسی در وجودم شروع به رشد کرد. احساسی که من خیلی دوستش داشتم و اتفاقات اپل خیلی تغییرش نداده بودند. احساس شروع کردن از نو. شاید من آن موقع متوجه نشدم اخراج از اپل یکی از بهترین اتفاقات زندگی من بود. سنگینی موفقیت با سبکی یک شروع تازه جایگزین شده بود و من کاملاً آزاد بودم. آن دوره از زندگی من پر از خلاقیت بود. در طول پنج سال بعد یک شرکت به اسم نکست تأسیس کردم و یک شرکت دیگر به اسم پیکسار و با یک زن خارق العاده آشنا شدم که بعداً با او ازدواج کردم. پیکسار اولین ابزار انیمیشن کامپیوتر دنیا را به اسم توي استوري به وجود آورد که الآن موفقترین استودیوي تولید انیمیشن در دنیا ست. دریک سیر خارق العاده ي اتفاقات، شرکت اپل نکست را خرید و این باعث شد من دوباره به اپل برگردم و تکنولوژي ابداع شده در نکست انقلابی در اپل ایجاد کرد. من با زنم لورن زندگی بسیار خوبی را شروع کردیم. اگر من از اپل اخراج نمی شدم شاید هیچ کدام از این اتفاقات نمی افتاد. این اتفاق مثل داروي تلخی بود که به یک مریض می دهند ولی مریض واقعاً به آن احتیاج دارد. بعضی وقت ها زندگی مثل سنگ توي سر شما می کوبد ولی شما ایمانتان را از دست ندهید. من مطمئن هستم تنها چیزي که باعث شد من در زندگی ام همیشه در حرکت باشم این بود که من کاري را انجام می دادم که واقعاً دوستش داشتم.
داستان سوم من در مورد مرگ است.
من هفده سالم بود یک جایی خواندم که اگر هر روز جوري زندگی کنید که انگار آن روز آخرین روز زندگی تان باشد شاید یک روز این نظر به حقیقت تبدیل بشود. این جمله روي من تأثیر گذاشت و از آن موقع به مدت سی و سه سال هر روز وقتی که من توي آینه نگاه می کنم از خودم می پرسم اگر امروز آخرین روز زندگی من باشد آیا باز هم کارهایی را که امروز باید انجام بدهم، انجام می دهم یا نه. هر موقع جواب این سؤال نه باشد من می فهمم تو زندگی ام به یک سري تغییرات احتیاج دارم. به خاطر داشتن این که بالآخره یک روزي من خواهم مرد براي من به یک ابزار مهم تبدیل شده بود که کمک کرد خیلی از تصمیم هاي زندگی ام را بگیرم چون که تمام توقعات بزرگ از زندگی، تمام غرور، تمام شرمندگی از شکست، در مقابل مرگ رنگی ندارند. حدود یک سال قبل دکترها تشخیص دادند که من سرطان دارم. ساعت هفت و سی دقیقه ي صبح بود که مرا معاینه کردند و یک تومور توي لوزالمعده ي من تشخیص دادند. من حتی نمی دانستم که لوزالمعده چی هست و کجاي آدم قرار دارد ولی دکترها گفتند این نوع سرطان غیرقابل درمان است و من بیشتر از سه ماه زنده نمی مانم. دکتر به من توصیه کرد
به خانه بروم و اوضاع را رو به راه کنم. منظورش این بود که براي مردن آماده باشم و مثلاً چیزهایی که در مورد ده سال بعد قرار بود به بچه هایم بگویم در مدت سه ماه به آن ها یادآوري بکنم. این به این معنی بود که براي خداحافظی حاضر باشم. من با آن تشخیص تمام روز دست و پنجه نرم کردم و سر شب روي من آزمایش اپتیک انجام دادند. آن ها یک آندوسکوپ را توي حلقم فرو کردند که از معده ام می گذشت و وارد لوزالمعده ام می شد. همسرم گفت که وقتی دکتر نمونه را زیر میکروسکوپ گذاشت بی اختیار شروع به گریه کردن کرد چون که او گفت که آن یکی از کمیاب ترین نمونه هاي سرطان لوزالمعده است و قابل درمان است. مرگ یک واقعیت مفید و هوشمند زندگی است. هیچ کس دوست ندارد که بمیرد حتی آن هایی که می خواهند بمیرند و به بهشت وارد شوند. ولی با این وجود مرگ واقعیت مشترك در زندگی همه ي ما ست. شاید مرگ بهترین اختراع زندگی باشد چون مأمور ایجاد تغییر و تحول است. مرگ کهنه ها را از میان بر می دارد و راه را براي تازه ها باز می کند. یادتان باشد که زمان شما محدود است، پس زمانتان را با زندگی کردن تو زندگی بقیه هدر ندهید. هیچ وقت توي دام غم و غصه نیافتید و هیچ وقت نگذارید که هیاهوي بقیه صداي درونی شما را خاموش کند و از همه مهمتر این که شجاعت این را داشته باشید که از احساس قلبی تان و ایمانتان پیروي کنید.»
11.06.2010
10.21.2010
رویکرد فرهنگی به آموزش

در مطلع شماره 250 مجله رشد معلم، گفت و گوی جعفر ربانی (سردبیر رشد معلم) با محمدرضا سرکار آرانى درباره رویکرد فرهنگی به آموزش آمده است. با تبریک به دست اندرکاران رشد معلم و قدردانی از کوششهای علمی و فرهنگی ارزشمندشان، این گفت و گو را با هم میخوانیم.
آشناییکویر نه فقط برای کویریان، بلکه برای بسیاری از مردمانی که در شریط جغرافیایی متفاوت دیگری می زیند، تبلوری از سخت کوشی، امیدواری، قناعت، شور و شوق و دوراندیشی است. در حاشیه کویر مرکزی ایران (شهرستان آران و بیدگل)، در شمالیترین بخش استان اصفهان، سراغی از یکی از یک جوانه گرفتهایم.
محمدرضا سرکار آرانى در شهریور ١٣٤٤ دراین شهر به دنیا آمد. او دانش آموخته رتبه اول دانشگاههای شهید بهشتی و تربیت مدرس است و در سال ١٣٧٨ درجه دکترای تخصصی خود را در رشته آموزش تطبیقی و بینالملل، از دانشگاه ناگویاى ژاپن گرفته است. در مهرماه 1383 به عنوان پژوهشگر برگزیده"انجمن توسعه ی علم ژاپن" انتخاب شد و همزمان بورس دوره تحقیقاتی فوق دکترا را برای 24 ماه از این انجمن دریافت کرد.
دکتر سرکار آرانى، سال1385 ، فوق دکتراى خود را در "روشهای بهسازی آموزش" در دانشگاه ناگویاى ژاپن با موفقیت به پایان رساند و به وطن بازگشت او اکنون دانشیار دانشگاه علامه طباطبایى، استاد وابسته دانشکده مطالعات جهان در دانشگاه تهران، استاد مدعو دانشگاه ناگویا و مدیر بخش تحقیقات آموزش متوسطه بنیاد آموزشی ایشیدا گاکوئین در دانشگاه سیجو است. پروژه پژوهشی و بین المللی پیشنهادی ایشان برای سال های تحصیلی 2009 تا 2013 با موفقیت به تصویب وزارت علوم ژاپن رسید و ایشان یکی از نادر پژوهشگران خارجی با گرنت پژوهشی از وزارت علوم در ژاپن شد، بالطبع، بهانهای برای این که دوباره به ژاپن بازگردد و مسئولیت هدایت پروژه تحقیقاتی بینالمللی خود را در حوزه علوم انسانی و به طور مشخص زمینه پژوهش اختصاصی خود "درس پژوهی"، بر عهده گیرد.
دکتر سرکار آرانی تاکنون بیش از 53 مقاله ى علمى، پژوهشى به زبان های فارسى، انگلیسى و ژاپنى، در مجلات معتبر ملی (ایران و ژاپن) و بین المللی به چاپ رسانده و درکنفرانس های بین المللی بسیاری در ایران، ژاپن، آلمان، فرانسه، هنگ کنگ، چین، کره جنوبی، هلند، بلغارستان، مجارستان، فنلاند، اسپانیا و انگلستان شرکت کرده و مقاله ارائه داده است.
"مدیریت دانش، نشر قو، 1384"، "فرهنگ آموزش، نشر روزنگار، 1381"،" اصلاحات آموزشى و مدرن سازى، نشر روزنگار، 1382"، "یادگیری و شکاف دیجیتالی، منادی تربیت، 1383"، "فناورى براى آموزش"، نشر نی، 1384، "الفبای مدیریت کلاس درس "، انتشارات مدرسه، 1379، "آموزش به مثابه فرهنگ، منادی تربیت، 1388، "آموزش و توسعه، نشر نی، 1388" و"پژوهش در کلاس درس، منادی تربیت، 1381"، از مهم ترین کتاب های ایشان به شمار می روند. تازه ترین اثر او با عنوان "فرهنگ آموزش و یادگیری: پژوهشی مردم نگارانه با رویکردی تربیتی" به زودی از طرف انتشارات مدرسه به بازار می آید. همچنین فصل هایى از چند کتاب به زبان های فارسى، انگلیسى و ژاپنى نوشته است که از طرف ناشران معتبری در پرتغال، هلند، بلغارستان، ژاپن، چین و ایران منتشر شده اند.مهمترین محورهای پژوهشی دکتر سرکار آرانی عبارتند از: فرهنگ آموزش، مطالعات تطبیقی آموزش و سنتهای آکادمیک و دانشگاهی، آموزش عالی و مدیریت دانش، و مدلهای اثربخش بهسازی آموزش به ویژه "درس پژوهی".
آقای دکتر آرانی،شما از نادر افرادی هستید که سال های متمادی هم در ایران و هم در ژاپن، هم در سطح دانشگاهو هم در سطح آموزش و پرورش، فعالیت علمی ـ پزوهشی داشته اید. لذا میتوانید به طور جامع در این حوزه، نظرات راهبردی داشته باشید. بنابراین، به نظر شما در یک نگاه اجمالی، وجوه تشابه و تفاوت بین ما و ژاپن در آموزش و پرورش چه چیزهایی میتواند باشد؟(اعم از معلم، دانشآموز،سخت افزار، نرم افزار و ...).
ژاپنیها میکوشند دستکم در آموزش عمومی، تعادلی نسبی میان پرورش "قلب"، "ذهن" و "دست" بهوجود آورند و بر مهارتهای اجتماعی، زندگی و روابط انسانی و پرورش اخلاق اجتماعی بسیار تأکید میورزند، در حالیکه در ایران پیشرفت تحصیلی و مهارتهای شناختی و پایه، در قالب "هدفها و فعالیتهای آموزشی" بیشتر مورد توجه قرار میگیرد. ژاپنیها تا حدود زیادی، هدفهای تربیتی کیفی را که بهدشواری تن به سنجش و اندازهگیری کمی و قابل مشاهده و مقایسه میسپارند، بهدقت مورد توجه قرار میدهند و مناسبات پیچیده "تربیت پنهان" را بهخوبی در اندیشه و عمل تربیتی خود لحاظ میکنند؛ در صورتیکه فرهنگ آموزش در ایران بیشتر متوجه هدفهای آموزشی قابل اندازهگیری است و در صدر آنها پیشرفت تحصیلی قابل ارزیابی کمّی و هدف های پیدا و آشکار آموزش مدرسهای، قرار دارند.در ژاپن به "فرایندها" بیشتر از "نتایج و پیامدها" اهمیت داده میشود، معلمان بیشتر بر فهم مسئله پا میفشارند و حجم اطلاعاتی که برای فهم مسئله به دانشآموزان میدهند، بیش از اطلاعات و راهنماییهایی است که برای یافتن پاسخ صحیح مسئله لازم است؛ در صورتیکه در ایران بیشتر به نتیجه اهمیت داده می شود و بعضا هم نتیجه ای بیشتر از توان و "هاضمه ی فرایند ها"ی آموزش و یادگیری طلب می شود. در ایران بیشتر وقت کلاس درس، به انتقال اطلاعات کتابهای درسی و راهنماییهای معلم برای یافتن پاسخ صحیح مسئله صرف میشود. فرهنگ آموزش و یادگیری در ژاپن بیشتر بر همکاری، مشارکت و فعالیت گروهی تأکید دارد، حال آنکه در نظام آموزشی ایران، رقابت بیشتر جلوه میکند. ژاپنیها کمتر دست به جداسازی دانشآموزان بر اساس آزمونهای هوش و پیشرفت تحصیلی میزنند و از ترویج مدارسی که بر این اساس شکل میگیرند، میپرهیزند. ولی در ایران بیشتر گروهبندی دانشآموزان بر اساس آزمونهای تحصیلی، فرهنگ رایج آموزش و یادگیری است و بر انتقال بستههای مشخصی از دانش با توجه به تواناییهای فردی دانشآموزان تأکید و نقش معلم بیشتر مترادف با انتقال دانش تلقی می شود؛ در صورتیکه در ژاپن، گسترش فرصتهای یادگیری از طریق تجربهی دانشآموزان به صورت گروهی و مشارکتی، مورد توجه بیشتری قرار دارد.
نگاه کنونی شما به ژاپن در مقایسه با تصوراتی که پیش از حضور طولانی مدت در ژاپن داشتید،چه تفاوتهاییدارد واز این تفاوت چه نتیجهای میگیرید؟
روش پژوهش بنده در "فرایند آموزش و یادگیری" عمدتاً قوم نگاری است. بنابر این، داده هایی که برای تجزیه و تحلیل ارائه می شوند، از جنس زیست و فرهنگ اند. این روش پژوهش و تجزیه و تحلیل مسائل آموزش و یادگیری بر اندیشه های تربیتی من تاثیر زیادی داشته است، تا جایی که بر این باورم که فرهنگ هر جامعه، نه تنها موقعیت عینی کارکردهای ذهنی را فراهم می کند، بلکه موجب شکل گیری آن ها نیز می شود. این نکته، جوهره تز محوری "رویکرد فرهنگی به آموزش" است که توسط اندیشمندان برجسته ای مانند برونر ترویج شده است. به عبارت دیگر، فرهنگ شکل دهنده ذهن است وجعبه ابزاری برای ساختن دنیای خود و همه ی مفاهیم و برداشت های ذهنی. بنابراین، آموزش و یادگیری اثربخش، مستلزم قرار گرفتن آموزگاران و دانش آموزان در دنیایی با زمینه های فرهنگی مناسب و مرتبط با زندگی است. اگر چه یادگیری در ذهن انجام می شود، ولی ریشه ی آن در فرهنگی است که یادگیری از آن نشئت می گیرد. در واقع، این زمینه ی فرهنگی یادگیری است که امکان ایجاد ارتباط بین عوامل گوناگون فرایند آموزش و یادگیری را فراهم می کند. بنابراین، شناخت زمینه ی فرهنگی آموزش ویادگیری، از اساسی ترین ملزومات مدیریت و برنامه ریزی فرایند آموزش و یادگیری اثر بخش محسوب می شود. به گفته ی برونر، بهبود اثر بخش و مستمر آموزش وغنی سازی یادگیری، جز با فهم ما از چگونگی آموزش ویادگیری در موقعیت های فرهنگی میسر نمی شود. برونر برای تجزیه و تحلیل آموزش در بستر فرهنگ و تبین فرهنگ آموزش و یادگیری، بر این باور است که باید میان دو رویکرد در باره ی ذهن انسان و طرز عمل آن تمایز قایل شویم. 1- رویکرد محاسباتی، 2- رویکرد فرهنگی. آیا یادگیری همان پردازش اطلاعات در ذهن است (رویکرد محاسباتی به آموزش و یادگیری)، یا این که مناسبات فرهنگی هر جامعه ، "داستان ها و سناریوهای فرهنگی " و زمینه ی تفسیر و فهم پیچیدگی های جامعه را فراهم می کنند و موجب یادگیری می شوند (رویکرد فرهنگی به آموزش و یادگیری).
کدام یک ازدو رویکرد فوق می تواند به یادگیری اثر بخش منجر شود و آموزش وپرورش در بستر کدام دیدگاه بیشترمی تواند متحول و به پیش برود؟. برای مثال، در صورتی که رویکرد فرهنگی به آموزش را بپذیریم، آیا نظریه ی شناختی پیاژه (1954) که بر ترویج یادگیری فردی مبتنی است، با فرهنگ آموزش ایران همخوانی دارد، یا نظریه ی اجتماعی -شناختی ویگوتسکی(1978)که رویکرد یادگیری مشارکتی را ترویج می کند؟
الگوی یادگیری و آموزش مدرسه ای مبتنی بر رویکرد محاسباتی، به طور مستقیم و غیر مستقیم به دانش آموز می آموزد، هیچ گاه خود را در موقعیتی قرار ندهد که مجبور باشد اعتراف کند پاسخ سوالی را نمی داند. درآموزش مدرسه ای مبتنی بر رویکرد محاسباتی، بیشتر به پاسخ سوالات پاداش داده می شود و از طرح سوال توسط دیگران کمتر استقبال می شود. آموزش مدرسه ای به دانش آموزان می آموزد که خود را در مواجهه با پیامد های احساس نادانی، حفظ کنند، در صورتی که آدمی در زندگی اجتماعی به مهارت های روبه روشدن با تهدیدهای ناشی از طرح چالش و سوال نیازمند است. کریس آرگریس این وضعیت را "عجز جاافتاده" در انسان توصیف می کند و یادآورمی شود انسان های با این ویژگی، افرادی هستند که به طرز شگفت انگیزی در دور نگه داشتن خود از فرصت های یادگیری اهتمام ورزیده اند. ناتوانی یا "امتناع از یادگیری" از دیرباز و برای دوره های طولانی، گریبان ما را گرفته است. آموزش رسمی نیزمعمولاً در تحول این وضعیت ناکام بوده است و به جای پرورش موزون "قلب"، "ذهن" و "دست"صرفاً به انباشت مغزها اشتغال داشته و دارد. پاسخ بخش دوم پرسش شما، نیازمند پژوهش های دقیق و گسترده است. همکاران من در دانشگاه وسترن اونتاریو کانادا، دکتر مقدم و پیتمن(2007) در پژوهش تطبیقی خود در آموزش ریاضی ایران نشان داده اند که بین رویکرد طراحی محتوای بخش های متفاوت کتاب ریاضی دانش آموزان دوره ی ابتدایی با رویکرد کتاب های راهنمای معلم همان دوره، تناقض وجود دارد. آن ها در گزارش پژوهشی خود، به طور مستند این تناقض را نشان می دهند. کتاب راهنمای معلم ریاضی پایه اول ابتدایی، بیشتر معلم را محور جریان یادگیری قرار می دهد. در حالی که همان کتاب، با اشاره به یافته های پژوهشی پیاژه، ساختن گرایی را به این صورت اشاعه می دهد که: "باید عمل آموزش با رفتار شخصی کودک توام باشد، نه اینکه سعی کنیم مطالب را به او تزریق کنیم".
میدانیدکه الگوی ژاپنی در توسعه و پیشرفت،در حدود یکصد سال اخیر و به ویژه در چند دهه ی گذشته،همواره مورد علاقه اقشار مردم وحتی دولتمردان در کشور ما بوده است.اولاً شما ریشهی این علاقه یا گرایش را در چه عواملی میدانید (سیاسی،تاریخی،اقتصادی،فنی و...). ثانیاًآیااصولاًامکان الگو برداری وجود دارد؟ کشوری را میشناسید که در این الگوبرداری موفق بوده باشد؟
تمنای دانستن، جستجوی دانش و سخت کوشی ژاپنی ها، ریشه ی این گرایش است. دوستان ژاپنی و بسیاری از ژاپن شناسان برجسته و از آن جمله استاد ایرانی دانشگاه ژاپن (آقای دکتر نقی زاده) بر این باورند که هیچ نسخه جهان شمولی برای توفیق همه ی جوامع در راه توسعه با استناد به یافتههای علم اقتصاد وجود ندارد و اگر چنین قابلیتی در کاربست این علم وجود داشت، کشورهای بسیاری هم چون ایران می توانستند با بهره گیری از منابع طبیعی سرشار خود، از نتایج این علم بهره مند شوند و هم اکنون در گروه کشورهای توسعه یافته باشند. بنابراین، می توان گفت که توسعه امکان پذیر است، ولی مستلزم به کارگیری چشم اندازهای فراگیر، برنامه ی جامع و تلاش همهجانبه و خستگیناپذیر آحاد مردم و دولت واز آن جمله اقتصاددانان و فرهیختگان علوم اجتماعی از وجه نظری و عملی است. درس آموزی موثر است ولی الگو برداری خیلی نتیجه بخش نیست. توسعه ی هر جامعه نیازمند مدل ذهنی و راهبرد عینی اختصاصی همان جامعه است که در فرایند تحول آن زاده می شود و وارداتی نیست. این تحلیل در کتاب "آموزش و توسعه، نشر نی، 1388" به تفصیل بیان شده است.
درحوزه آموزش و پرورش، ماچه ایده هاو الگوهایی را میتوانیم از ژاپن بگیریم؟ بر عکس،آیا ژاپنیهاهم علاقه دارند از فرهنگ و آموزش و پرورش ما الگو یا ایده بگیرند؟ مثال؟
تجزیه و تحلیل تفاوت های رویکردهای آموزش و یادگیری تا حدودی نشان میدهد که برخی از رهیافت ها و زمینههای اندیشه و عمل تربیتی در علوم اجتماعی و انسانی، همانند دانش تجربی، دارای وجوه جهانشمول است؛ ولی دستکم برخی از بنیادهای نظری این حوزه از دانش بشری، بستر حضور و ظهور خود را از فرهنگ و اندیشهی غالب جامعهی خود میگیرند و در بستر فرهنگی و اجتماعی خود به بهرهوری میرسند. بنابراین، میزان اثربخشی آنها در بسترهای فرهنگی و اجتماعی متفاوت، موضوعی قابل مطالعه است و لازم است کارآمدی نظریههای تربیتی را با توجه به شرایط و محیطهای فرهنگی و اجتماعی متفاوت نقد و بررسی کنیم.پژوهش های دهه ی اول من در باره ژاپن به آموزه های ژاپن، برای ایران و تاکید بیشتر بر مسائل آموزشی ایران معطوف بود. به عبارت ساده تر، من برای یافتن برخی از راهکارهای برون رفت از مسائل آموزش و پرورش ایران، به مطالعه ژاپن پرداختم. بنابر این، موضوع پایان نامه ی خودم را "مدل ژاپنی پرورش حرفه ای معلمان در مدرسه" انتخاب کردم. در دهه ی دوم من بیشتر به دنبال راه حل های بومی برای مسائل جهانی آموزش و از آن جمله ژاپن هستم و از این منظر ایران هم البته برای ژاپن آموزه هایی دارد. ژاپنی ها از آنجا که مردمانی در تمنای یادگیری اند، به دقت آنها را دنبال می کنند."فرهنگ شفاهی" ما در مقابل "فرهنگ مکتوب" ژاپنی ها جذابیت خاصی برای آنان دارد و تاثیر این مهم بر روش های آموزش و یادگیری در ایران، نظر برخی از پژوهشگران آموزشی و ایران شناسان ژاپنی را به خود جلب کرده است. به علاوه، از آن جا که نگاه ژاپنی ها در تحلیل مسائل بیشتر "میکرو"(جزئی) و عینی است، کل نگری و صبغه فلسفه افلاطونی زیست و انگاره های ما برایشان جذاب است.
اخیراً به ترجمهی شما و دو نفر دیگر، کتابی به نام" آموزش به مثابه فرهنگ"در ایران منتشر شده است(انتشارات تربیت،88)که در آن مقایسهای بین آموزش و پرورشهای ژاپن و آمریکا صورت گرفته است. با مطالعه آثار شما، به نظر می رسد جناب عالی به رویکرد فرهنگی به آموزش بسیار اهمیت می دهید؟
به نظر من، آموزش، یادگیری، پرورش و فرهنگ، ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر دارند . به باور برونر آموزش و پرورش یک جزیره نیست، بلکه بخشی از قاره فرهنگ است . بنابر این آموزش، یادگیری، باز اندیشی اندیشه های تربیتی و پرورش، همواره در موقعیت های فرهنگی جریان دارند، از منابع فرهنگی تغذیه می کنند و به کیفیت و غنای فرصت ها و امکان های تربیتی که موقعیت های فرهنگی برای انسان فراهم می سازند، بستگی دارند. آموزش و پرورش در هر جامعه ای از مجموعه باورها، سبک های زندگی، اعتقادات ،آداب ورسوم، پیش فرض های ذهنی، مناسبات فکری ورفتاری آن جامعه نشئت گرفته است ودر کلاس درس، الگوهای رفتاری معلم، برنامههای آموزشی و درسی، محتوای کتاب های درسی، شکل و ساختار امور آموزشی، ابزارهاو روش های آموزش، سبک های یادگیری، و راه های پرورش، روش های بازبینی اندیشه ها و بازاندیشی عمل تربیتی، و باورها و انتظاراتی که دانشآموزان و معلمان درباره ی نقش و هدفهایشان از فعالیتهای تربیتی و فرایند آموزش و یادگیری دارند، تجلی پیدا می کند.پژوهش های تطبیقی و ویدیویی استیگلر وهمکارانش در دانشگاه یو سی ال ای آمریکا در روش های آموزش و سبک های یادگیری ریاضی درکشورهای آلمان، ژاپن و آمریکا نیز نشان می دهد که آموزش فعالیتی فرهنگی است. فعالیتهای فرهنگی در قالب "سناریوهای فرهنگی" تبیین میشوند و دانش عمومی درباره رویدادهایی هستند که در ذهن پدیدآورندگان آن ها وجود دارند. این سناریوها رفتار فردی و اجتماعی را هدایت میکنند و به همگان میگویند که چه انتظاراتی باید از یکدیگر داشته باشند. سناریوهای یاد شده به صورتی بسیار گسترده، درون یک فرهنگ مورد استفاده قرار میگیرند و بنابراین به سختی میتوان آنها را صورت بندی و تجزیه و تحلیل کرد. سناریوهای فرهنگی به طور ضمنی از طریق مشاهده، مشارکت و تعامل مستمر و پیچیده آموخته میشوند، نه صرفاً از راه مطالعه ی آگاهانه و رسمی. این یکی از ویژگی هایی است که فعالیتهای فرهنگی را از سایر فعالیتها، متمایز میکند. آموزش و یادگیری نیز هم چون سایرفعالیتهای فرهنگی، از طریق زیست و مشارکت و تعامل پیدا و پنهان، پیچیده و غیررسمی، در مدت زمان طولانی، انجام میپذیرد. بنابر این، آموزش و یادگیری که اندیشه و عمل انسان را تغییر می دهد، در فرایند انس، مشارکت و زیست مستمر انسان در موقعیت فرهنگی که آموزش و پرورش را فرا گرفته است و فراتر از آموزه های رسمی است، حاصل میشود . بنابر این، برای شناخت ژرف آموزش، یادگیری، و پرورش به ویژه در ارتباط با سایر فرهنگ ها، به کارگیری روش های پژوهشی مردم نگارانه بسیار اثربخش است. این روش پژوهش، در دهه ی گذشته در حوزه علوم اجتماعی و مطالعات بین رشته ای، بیش از پیش ترویج شده است.
در ایران،ـبهویژه درسطح سازمان پژوهشو برنامهریزیآموزشی چند سال است ایدهای با عنوان"رویکرد فرهنگیـتربیتی"مطرح شده و روی آن تأکید میشود. آیا این ایده الگو برداری از ایدهی"رویکرد فرهنگیبه آموزش" نیست که در کتاب شما هم مطرح شده است؟در این صورت عناصر اساسی این رویکرد ـ برای ما در ایران ـ چه چیزهایی میتواند باشد؟
ایده دوستان سازمان پژوهش بومی است. البته دوستان با رویکرد فرهنگی به آموزش در آثار منتشر شده آشنا هستند، ولی این به معنی الگوبرداری از آن نیست. به نظر من، رویکرد فرهنگی به فرایند آموزش و یادگیری، امکان بازبینی باورها وانتظارات از آموزش و یادگیری را با توجه به نیازها و قابلیت های هر جامعه و در مقایسه با سایر فرهنگ ها و جوامع فراهم می سازد و به فرایند توانمندسازی افراد اعم از والدین و کارگزاران آموزشی یاری می رساند تا مدرسه ای بسازند که همه افراد آن بکوشند از یکدیگر بیاموزند، معلمان از پرسش های دانش آموزان استقبال کنند، والدین به سوالات فرزندان خود به چشم گوهری انسانی بنگرند، دانش آموزان بیشتربه دنبال فهم مسئله باشند تا پاسخ صحیح آن، سیاست گذاران و تصمیم سازان آموزشی جسارت پرسیدن، شجاعت دانستن و پذیرش مسئولیت های اجتماعی ناشی از آگاهی را برانگیزند، برنامه ریزان آموزشی و درسی تنوع روش ها و منابع برای رسیدن به حقایق علمی را به رسمیت بشناسند و بیش از دانش بر مهارتهای زندگی تاکید کنند، مدیران آموزشی بیش از نتیجه به بهبود فرایندهای عمل بیاندیشند، مربیان امکان خطای آدمیان را بپذیرند و تلاش برای جبران آن را محترم بشمارند، ترویج کنند وبه یاری انسان ها بشتابند تا بر دل نگرانی های ناشی از "آگاه شدن" و "ترس از دانستن" غلبه کنند.
چند سالی است که در ایران بحث از تحول در آموزش و پرورش مطرح است و کارهایی هم در این زمینه انجام شده است.صرفنظر از این کارها،از نظر شما آموزش و پرورش ما برای متحولشدن چه استراتژیها یا راهبردهایی را باید اتخاذ کند؟
امروزه تلاش جهانی برای بهسازی آموزش به طور عام، به معلم بیش از سایر عناصر تعلیم و تربیت میپردازد. اگرچه این توجه در برنامههای راهبردی وزارتخانهها و دپارتمانهای آموزشی در کشورهای مختلف جهان طبیعی است ولی اخیراً ترویج نگاه به تربیت معلم در برنامههای راهبردی آموزش بسیار مورد توجه قرار گرفته است. تکاپوی جهانی برای تغییر آموزش دست کم ناظر بر اهمیت هویت فردی و اجتماعی انسان، و آینده ی علمی و فناوری جوامع است. مرزهای جدید دانش، کودکان ناآرام ، سرعت و هیجان بازیهای الکترونیکی و فیلم، نسلهای پرشتاب، نیازها و رازهای تازه، هدف های گریزان از دست رسی، تحکم و تسلط فناوری های نرم، پیچیده و فرهنگ ساز، نیاز به برنامه های تربیتی غنی برای معلم را برای هر ملتی بیش از پیش آشکار ساخته است. تحولات شتابان جهان امروز چالشهای فرهنگی بسیاری را فراسوی انسان قرار میدهد و فشارهای اجتماعی را برای مسطح کردن سازمانها (سازمانهای تخت و دور از سلسله مراتب سازمانی و اقتدار رسمی) بیشتر میکند و در چنین شرایطی، توانمندسازی معلم به توجه بیشتری نیاز دارد. صحنه ی رقابت های جهانی و نیروهای رقیب، به تدریج از شرایط مکانیکی خارج می شوند. بنابر این، تعلیم و تربیت و معلم، از نظر منافع ملی (اعم از منافع حفظ بقا ، حیاتی و مهم) جزو منافع سطح اول (منافع حفظ بقا) محسوب می شوند، منافعی که دستهها و سطحهای بعدی منافع در خدمت آن قرار دارند.
آیا در ژاپن دور نمای مشخصی برای آیندهی فرهنگ و تربیت ترسیم شده است؟
به هر ترتیب، هرجامعه ای برای مناسبات اجتماعی و فرهنگی خود در مجموعه مناسبات جهانی و روند تحولات غیر قابل اجتناب چشم اندازهایی ترسیم می کند و تحلیلی از وضع موجود خود ارائه می دهد. ترکیب سنی جمعیت ژاپن به شکلی است که از هر پنج نفر یکی نزدیک شصت سالگی است. سن ازدواج بالا است و تعداد آن هر سال کمتر می شود. شرایط و بحران های اقتصادی الزامات خاص خود را تحمیل می کند و هم زمان، گردش سریع اطلاعات، هدف های تعین شده برای دوره های مشخص را گریزان می سازد. با همه این شرایط نگاه ژاپنی ها به فرهنگ و سیاست های آن برای آینده، ارگارنیکی است نه مکانیکی. اگر بخواهم از ادبیات فارسی وام بگیرم و موضع ژاپنی ها را در باره دورنمای آیندهی فرهنگ و تربیت توضیح بدهم، عرض می کنم که آنها به تحلیل عطار نیشابوری در تبین سفر گروهی مرغان در "منطق الطیر" قائل هستند. سفری که مرغان در نهایت داستان متوجه می شوند، رسیدن به سیمرغ، درواقع کشف خودشان در حالتی شهودی بوده است.
برای هر یک از دورههای آموزشی (پیشدبستانی،دبستان و ...) در ژاپن، چهکارکردهای اقتصادی وجود دارد؟
کارکردهای اقتصادی آموزش وقتی مطرح است که آموزش به "جان" تبدیل شود و در رفتار تجلی یابد. به این معنی که در "شدن" آدمی موثر افتد. درچنین شرایطی، هزینه آموزش سرمایه است، وگرنه مصرفی است و کارکردهای دیگری خواهد داشت که البته آنها هم ممکن است مهم باشند، ولی در تحلیل اقتصادی هزینه آموزش به مثابه سرمایه، رنگ می بازند. کتاب "آموزش و توسعه، نشر نی ، 1388" به این مباحث به خوبی پرداخته است.
آیا در ژاپن هم مثل ایران، بین سنت و تجدد (مدرنیته) چالش وجود دارد؟ فرهنگ ژاپنی در این ماجرا چگونه رفتار میکند؟
البته، من این بحث را به تفصیل در کتاب "اصلاحات آموزشی و مدرن سازی، نشر روزنگار، 1382" مطرح کرده ام. اجمالاً عرض میکنم، از آنجا که فرهنگ ژاپنی غنی است، بنابر این با چابکی توانست خود را با چالش های مدرن شدن هماهنگ کند و از آنجا که نگاه عمیقی به گذشته دارد، کمتر با مشکلات تکرار وقایع تاریخی مواجه شد. فرهنگ های فربه، اگر بازسازی نشوند و حافظه تاریخی قوی و قدرت بازاندیشی در گذشته خود نداشته باشند به تکرار وقایع تاریخی می پردازند و به تدریج از چاقی رنج میبرند و در حسرت چابکی می مانند در نتیجه، تصمیم سازی های نابهنگام یا تاخیری و واکنشی می سازند و بالطبع با پدیده ها و مسائل تازه ای مواجه می شوند. ژاپنیها معمولاً کهنه و نو را با هم می خواهند و به تحلیل مسائل با زمینه و مناسبات "پیشینی" علاقهی زیادی، نشان میدهند. در صورتیکه در ایران، در تحلیل مسائل، زمینه و مناسبات "پسینی" غالباً از اهمیت بیشتری برخوردارند و زمان حال بیشتر مغتنم شمرده می شود. در چنین شرایطی، فراموشی تاریخی رایج و تکرار تجربه های تلخ گذشته بیشتر متصور است.نکته ی دیگر این که ژاپنی ها به سرعت در مواجهه با مدرنیته دریافتند که تفاوت اساسی جامعه ی مدرن با غیر آن، تنها در داشتن ابزارها و فناوری پیشرفته و جدید نیست، بلکه در پیش فرض های ذهنی، اندیشه، معماری مناسبات اجتماعی، پارادایم و روش عمل متفاوت است. حیرانی و کشمکش غریب جهان سوم برای پیدا کردن تفاوت اساسی دوران مدرن و پیش از آن، دست کم از صد و پنجاه سال گذشته هچنان ادامه دارد. این نزاع، احتمالاً از آن جا ناشی می شود که این کشورها بعضاً با شتاب فراوان به دنبال به دست آوردن فرآورده های مدرنیته اند ولی لزومی به تفحص در اندیشه و پارادایم و مناسبات پیچیده آن نمی بینند. آن ها اغلب بدون توجه به فرآیندها، ریشه ها، اندیشه ها، دانش تجربی و مناسبات اجتماعی جامعه مدرن به دنبال فراورده ها، نهادهای اجتماعی و کارکردهای اثربخش آن ها هستند. بنابراین، بدون اعلام رسمی، "فن" را از "اندیشه" جدا می کنند و تقدم و تأخر آن ها را نادیده می انگارند؛ با سرمایه گذاری های بسیار به دنبال وارد کردن فن از جهان پیشرفته اند؛ به امید آن که به شاخص های قابل قبولی از توسعه دست یابند. غافل از این که هر فناوری بر اندیشه ای استوار است و انسانِ توسعه یافته است که ابزارهای پیشرفته را می سازد، با آن سازگار می شود، آن را به طور اثر بخش به کار می گیرد و شرایط اجتماعی زیست مؤثر با آن را فراهم می آورد و در نهایت، هم زیستی مسالمت آمیز و کارایی را با آن در محیط های اجتماعی و فرهنگی سازماندهی می کند.
جایگاه فرهنگی، حرفهای و اقتصادی معلمان در جامعهی ژاپن کجاست؟
ژاپن فاقد منابع طبیعی است و اقتصاد آن مبتنی بر سرمایه انسانی، فناوری پیشرفته و تولید کالا و خدمات کیفی مبتنی است. بنابر این، انسان و تربیت آن مهم تلقی می شود و در نتیجه ی آن، معلم، مدرسه، آموزش، برنامه درسی و هر آنچه با پرورش و "قیمتی ساختن انسان" ارتباط دارد، پر احتشام است، و در معرض داوری و بازسازی مداوم همگان.
انگیزه معلمان و دانش آموزان ژاپنی در رویکرد به تحصیل علم، از چه عواملی ناشی میشود؟آیا رقابت در این میان نقش مهمی دارد؟
اقتصاد ژاپن کاپیتالیستی است ولی لیبرال به مفهوم رایج آن نیست. بنابراین رقابت وجود دارد و معنی دار است. ولی بیشتر نقش سازنده ی آن برجسته میشود و خیلی ویرانگر نیست. تلاش مناسبات اجتماعی، آموزشی، خانوادگی و به ویژه نقش دولت این است که رقابت بیشترنیروی پیش برنده باشد تا مخرب توانایی ها و قابلیت های فردی و اجتماعی. البته موفقیت در این زمینه کار دشواری است و همیشه تضمین نمی شود..
به عنوان آخرین پرسش خاطرهای از تجربههای خود در ژاپن را بیان فرمایید.
دو خاطره دارم که اغلب برایم تکرار می شوند. یکی از معلمان و دیگری از اولیا. اول این که در هر جمعی، وقتی معلمان خودشان را معرفی می کنند می گویند"...هستم با بچه های کلاس...زندگی می کنم." مثلاً "من ناکایاما هستم و با بچه های کلاس پنجم زندگی می کنم". کمتر معلمی را دیده ام که خود را مثلاً به عنوان معلم کلاس دوم یا هر پایه ای که مسولیت آن را دارد معرفی کند. دوم این که اولیا هر وقت به مدرسه می آیند بیشتر می پرسند: "آقا یا خانم معلم، لطفاً در مورد "امکان" فرزند من، مرا راهنمایی کنید. به نظر شما، اگر او تلاش کند، چه امکانی برای تجلی در آینده دارد؟" معنی ساده اش این است که او می تواند چه بشود؟ و من در این راستا چه کاری می توانم یا باید انجام دهم؟ من کمتر دیده ام مادری بیاید مدرسه و صرفاً بپرسد نمره ی فرزندم چند است؟ کم است زیاد است؟ و ...
با سپاس فراوان از شما. تردید نداریم، نکات مهمی که در این گفت و گو مطرح کردید، مورد توجه همکاران معلم ما قرار خواهد گرفت.
10.04.2010
دسترسی رایگان به مجلات انتشارات سیج
8.25.2010
پیام پروفسور ثبوتی به فرزندانش
8.22.2010
6.21.2010
معرفی حوزه های جامعه شناسی: " جامعه شناسی پزشکی و سلامت"
اینها سوالاتی هستند که در جامعه شناسی پزشکی و سلامت(Medical Sociology; Sociology of Health) مطرح اند. جامعه شناسی پزشکی و سلامت، شاخه ای از جامعه شناسی است که به بررسی عوامل اجتماعی موثر بر سلامت و بیماری و تحلیل جامعه شناختی نهاد سلامت می پردازد. جامعه شناسی پزشکی یک تخصص بالینی نیست، بلکه تخصصی اجتماعی است که گستره ی پژوهشی آن بخش اجتماعی و غیر بالینی سلامت و بیماری است. برای روشن شدن موضوع بیماری آرتروز(ساییدگی مفصل) زانو را در نظر بگیرید؛ یک پزشک می تواند این بیماری را با استفاده از علائم بالینی تشخیص دهد و از طریق تجویز قرص کلسیم، تزریق آمپول های غضروف ساز یا تعویض مفصل آن را درمان کند. اما اگر برای ایشان این سوال پیش آید که "چرا آرتروز زانو در طبقات پایین جامعه بیشتر از طبقات بالا شیوع دارد؟" سوالی در حوزه ی جامعه شناسی پزشکی مطرح نموده و پاسخ به آن در تخصص یک جامعه شناس پزشکی است. جامعه شناس پزشکی با استفاده از نظریه های جامعه شناختی و روش های تحقیق اجتماعی به پژوهش در این زمینه می پردازد و احتمالا" پاسخ را در تفاوت بین "سبک رندگی" طبقات بالا و پایین می یابد؛ عادت های غلطی مثل چهار زانو نشستن و استفادن نکردن از مبل و تختخواب بخشی از سبک زندگی طبقات پایین است که آرتزوز زودهنگام را به دنبال دارد.
پزشکی اجتماعی(Community Medicine) نیز تخصصی میان رشته است که در دپارتمان های پزشکی و یا بهداشت ارایه می شود . تفاوت آن با جامعه شناسی پزشکی در این است که اولا" پزشکان عمومی وارد این رشته می شوند و تانیا" پزشکان اجتماعی در مورد عوامل اجتماعی موثر بر بیماری و سلامت دیدگاهی مداخله ای دارند. در یک بیان ساده تر جامعه شناسان از سمت جامعه به موضوعات پزشکی می نگرند در حالی که پزشکان اجتماعی از منظر پزشکی به جامعه نگاه می کنند. البته هردو گروه، هدف مشترکی هم دارند و آن ارتقاء سلامت و کاهش بیماری از طریق شناخت و کنترل عوامل اجتماعی موثر بر آنهاست. با این توصیف، هم جامعه شناسی پزشکی و هم پزشکی اجتماعی تخصصی غیر بالینی است.
در حال حاضر جامعه شناسی پزشکی به صورت درسی اختیاری در گروه های جامعه شناسی دانشگاه علامه طباطبایی و دانشگاه تهران ارایه می شود اما هنوز جای خود را در قالب یک تخصص در سطح تحصیلات تکمیلی باز نکرده است. وضعیت پزشکی اجتماعی کمی بهتر است. این رشته به عنوان یک تخصص در سطح دکترا((PHD در برخی از دانشگاههای کشور، از جمله دانشگاه علوم پزشکی تهران ارایه می شود.
آیا پیشگیری بهتر از درمان نیست؟ آیا بهتر نیست مراجعان به مراکز درمانی فقط برای چک آپ یا درمان بیماری های ناشی از سوانح به پزشک مرجعه کنند؟
6.04.2010
آزمون عملی کاربرد کامپیوتر در علوم اجتماعی
1ـ استفاده از نمودار انتخاب آزمون ها و یک برگ سفید جهت یاد داشت، مجاز است.
2ـ آزمون در زمان دیگری تکرار نخواهد شد.
3ـ آزمون به ترتیب حروف الفبا اخذ خواهد شد و زمان تقریبی آزمون برای هر دانشجو، حدود 10 دقیقه خواهد بود.
5.14.2010
"موانع پژوهش در استان زنجان" منتشر شد.

این پژوهش به منظور شناخت موانع پژوهش در استان زنجان از دیدگاه پژوهشگران، مدیران و کارشناسان، با روش نوین تلفیقی و بدون تاکید پارادایمی انجام شد. برای نمونه گیری از دو روش هدفمند با حجم نمونه 30 نفر و تصادفی ساده با حجم 175 نفر استفاده شد. نتایج توصیفی نشان داد که دانشگاه تحصیلات تکمیلی علوم پایه زنجان در نسبت مقالات ISI به هیئت علمی برای چندین سال متوالی در سطح کشور حایز رتبۀ اول بوده و استان زنجان در زمینه ی رشد واحدهای تحقیق و توسعه در سطح کشوری حائز رتبه سوم است. نتایج تحلیلی بیانگر این است که موانع پژوهش در استان به ترتیب اهمیت، فرهنگی - اجتماعی، سازمانی و مالی - پشتیبانی هستند؛ مهمترین موانع فرهنگی - اجتماعی پژوهش عبارتند از: ضعف مراکز علمی در انتشار نتایج پژوهشها، ضعف پشتوانه ی نظری پژوهشهای انجام شده، ضعف اطلاع رسانی در رابطه با عناوین و اولویتهای پژوهشی، کمبود منابع علمی مورد نیاز و فقدان انجمنهای علمی – تخصصی؛ مهمترین موانع سازمانی پژوهش عبارتند از: علمی نبودن انتخاب مدیران و کارشناسان پژوهشی، نبود سازو کارهای مشخص برای تعیین اولویتهای پژوهشی، ضعف در نظارت و ارزیابی پژوهشی، عدم انطباق پژوهشها با نیازهای جامعه و فقدان برنامهریزی برای توسعه پژوهش؛ تخصیص بی موقع اعتبارات پژوهشی، کمبود امکانات پشتیبانی و خدماتی در پژوهش، کافی نبودن اعتبارات پژوهشی، ناچیزبودن حقالزحمههای پژوهشی و عدم پرداخت به موقع حق الزحمههای پژوهشی نیز از مهمترین موانع مالی - پشتیبانی پژوهش در استان است.
4.20.2010
4.10.2010
چگونه پایان نامه بنویسیم؟
چه موضوعی را انتخاب کنیم؟ با چه کسی پایان نامه بگیرم؟ چگونه شروع کنیم؟ چگونه پورپوزال بنویسیم؟ اینها سوالاتی هستند که برای بیشتر دانشجویان کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری پیش می آید. در این نوشتار، رهنمود هایی برای یافتن پاسخ چنین پرسش هایی ارایه می شود.
پایان نامه (Thesis) و رساله(Dissertation)، پژوهشی برای اتمام یک دوره دانشگاهی است و توانایی های علمی و مدیریتی یک دانشجو در آن منعکس می شود. اولین گام در راستای تدوین پایان نامه، طراحی برنامه زمانی است؛ در برنامه زمانی اولیه اقدامات لازم برای تصویب موضوع پایان نامه به صورت زمان بندی شده آورده می شود . بر این اساس بهتر است دست کم یک ترم قبل از انتخاب واحد پایان نامه، کارهای مقدماتی از قبیل پیدا کردن موضوع، استاد راهنما و مرور منابع تحقیق را انجام داده باشیم. وقتی برنامه ی زمانی اولیه را مشخص کردیم، نوبت به انتخاب موضوع می رسد. روش های متعددی برای پیدا کردن موضوع پایانامه وجود دارد که در اینجا توضیح داده شده است. البته موضوع را می توان از ترم های پایین تر هم مشخص کرد اما مهم این است که موضوع ما باید مورد علاقه استاد راهنما و در تخصص ایشان هم باشد. تا به اینجا برنامه زمانی و موضوع اولیه ی پایان نامه مشخص شده است. گام بعدی انتخاب استاد راهنماست. مطابق قوانین آموزشی، استاد راهنما را دانشجو انتخاب می کند و البته باید به تایید گروه هم برسد. استاد مشاور را نیز استاد راهنما انتخاب می کند. استا راهنما ممکن است موضوع پایان نامه را دستکاری بکند و این دستکاری معمولا" به نفع دانشجو خواهد بود.
اما استاد راهنما را چگونه انتخاب کنیم؟ دانشگاههای برتر جهان زمینه ها و علایق پژوهشی اساتید و سوابق آموزشی و پژوهشی آنها را در وب سایت دانشگاه درج می کنند تا دانشجویان به راحتی با آنها آشنا شوند. البته یک نکته ی مهم در انتخاب استاد راهنما، اخلاق ایشان است. گرچه برای راهنمایی پایان نامه داشتن دانش تخصصی ضروری است، اما در مقاطع بالاتر و به ویژه دوره ی دکترای که تعامل استاد و دانشجو نسبتا" طولانی است، اخلاق نیز به اندازه دانش اهمیت پیدا می کند. بنا بر این بهتر است اساتیدی را انتخاب کنیم که دست که یک درس را با آنها گذرانده باشیم و تا حدودی از سطح دانش و اخلاق ایشان اطلاع داشته باشیم. در مورد ترکیب تخصصی استاد راهنما و مشاور نیز بهتر است یکی از آنها مسلط به موضوع و دیگری مسلط به روش تحقیق باشد. اینکه راهنما کدام یک باشد سوال سختی است. من روش شناسان را ترجیح می دهم اما ترجیح خودم را به کسی تجویز نمی کنم.
برنامه ی زمانی،موضوع، استاد راهنما و استاد مشاور که انتخاب شد. نوبت تدوین پورپوزال است. برای شروع باید موضوع را به عنوان تبدیل کنیم. مثلا" اگر علاقمند پژوهش در موضوع " جهانی شدن فرهنگ" باشیم می توانیم عنوان،"نگرش دانشجویان به جهانی شدن فرهنگ" را انتخاب کنیم. گام بعدی این است که مشخص کنیم فرمت پورپوزال چگونه خواهد بود. بیشتر دانشگاههای فرمت پیشنهادی دارند و بهتر است از همان فرمت استفاده کنیم. بگذریم از اینکه این پورپوزال ها معمولا" برای روش خاصی از جمله پیمایش طراحی شده اند، در حالی که روش های تحقیق بسیار متنوعند و نمی شود همه را در یک فرمت تنظیم کرد.
برای تدوین پورپوزال بهتر است به تحقیقات،کتاب ها و مقالاتی که مربوط به موضوع مان است نگاه کنیم تا ببینیم قبلا" چه کارهایی انجام شده و ما باید چه کاری انجام دهیم. در پورپوزال دو قسمت بسیار مهم وجود دارد : مبانی نظری و روش تحقیق. در مورد نظریه ها با استاد ی که به موضوع تسلط دارد مشورت می کنیم و در مورد روش تحقیق نیز از استادی روش شناس بهتری است ّ کمک می گیریم. در مقطع کارشناسی، ایده آل آن است که استاد راهنما هم به موضوع مسلط باشد و هم روش تحقیق.
پورپوزال که آماده شد به استاد راهنما و در صورت نیاز به استاد مشاور نشان می دهیم تا ایرادات احتمالی رفع شود. باید به خاطر داشته باشیم که پورپوزال چارچوب کاری پایان نامه است و هر اندازه بهتر تدوین و طراحی شده باشد، در اجرا مشکلات کمتری پیش خواهد آمد. پس از آنکه پورپوزال توسط استاد راهنما و گروه تایید شد، نوبت اجرای آن است. قسمت انتهایی پورپوزال معمولا" شامل یک برنامه زمانی است که طرح بر اساس آن اجرا می شود. بهتر است اجرای طرح را فصل به فصل پیش ببریم تا مشکلات کمتری در تایید آن به وجود بیاید. در پژوهش های کمی معمولا" فصل اول به کلیات، فصل دوم به مبانی نطری، پیشینه و سوالات پژوهشی، فصل سوم به روش تحقیق، فصل چهارم به توصیف و تحلیل داده ها و فصل پنجم به نتیجه گیری و ارایه پیشنهادات اختصاص می یابد. البنه برخی از دانشگاههای برای گزارش تحقیق نیز فرمت خاصی دارند و ما می توانیم از آن فرمت هم استفاده کنیم. در پژوهش های کیفی تعداد فصل ها کمتر است و در هر صورت انجام مرحله به مرحله و تایید مرحله ای تحقیق توسط استاد راهنما مهم است. به سفارش استاد راهنما می توانیم برخی از فصل ها را به استاد مشاور هم نشان بدهیم و نظرات ایشان را نیز در طرح اعمال کنیم.
در مراحلی از پایان نامه می توانیم به صورت جزئی از دیگران بگیریم. اما باید به خاطر داشته باشیم که ما پاسخگو هستیم و باید بتوانتیم از کارمان دفاع بکنیم. بر خی از مهارت ها از جمله مهارت های فناوری اطلاعات برای انجام پایان نامه در عصر کنونی بسیار ضروری هستند. بنابر این بهتر است قبل از شروع پایان نامه، این مهارت ها را در خودمان تقویت کرده باشیم.
پایان نامه که تمام شد و به تایید استاد راهنما و مشاور رسید، برای جلسه ی دفاع آماده می شویم. در مقطع کارشناسی جلسه دفاع اجباری نیست اما بهتر است دانشجویان دفاع مختصری از کارشنان داشته باشند تا برای مقاطع بالاتر آمادگی بیشتری داشته باشند . در جلسه دفاع بهتر است خلاصه پایان نامه را به صورت فایل پاورپوینت ارایه دهیم. این فایل باید با تاکید بر اهداف، سوالات، نظریه های مورد استفاده، روش تحقیق و یافته ها تنظیم شده باشد. در جلسه دفاع مدیریت زمان بسیار مهم است و اساتید ـ که معمولا" طرح را قبلا"خوانده اند ـ اصلا" خوششان نمی آید دانشجو از روی پایان نامه برای آنها روخوانی کند. بنابراین ضمن اینکه باید زمان را مدیریت کنیم مدیریت ارایه هم مهم است. حتما" باید نظرات استاد راهنما،مشاور و استاد داور را یاد داشت کنیم و تا حد امکان آنها را اعمال نماییم. حضار نیز ممکن است پرسش هایی داشته باشند که به طور مختصر و ضمن توجه به زمان به آنها پاسخ می دهیم. نیک به خاطر داشته باشید که نمره نهایی پایان نامه هرچه که باشد ما آن را در طول اجرای پایان نامه دریافت می کنیم، نه در جلسه دفاع.